بربری
نویسه گردانی:
BRBRY
بربری . [ ب َ ب َ ] (اِخ ) محرر. رجوع به اسحاق بن ابراهیم بن عبداﷲبن صباح بن بشر شود.
واژه های همانند
۸ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۹ ثانیه
بربری . [ ب َ ب َ ] (ص نسبی ) منسوب به بربر : ببین تا بهنگام کین گستری چه خون راندم از زنگی و بربری . نظامی .حبش بریمین بربری بریساربقلب ...
نان بربری نوعی نان است که پخت آن در ایران مرسوم است و به هر دو شیوهٔ سنتی و صنعتی تولید میشود. نام این نان برگرفته از نام ایل بربر (هزاره) است که در ...
بَربَری، یا بربر، نام گروهی از هزارههای مهاجر افغانستان ساکن در نواحی شرقی ایران. این گروه از هزارهها که در دهۀ ۱۸۹۰م (سالهای میان ۱۳۰۸-۱۳۱۸ق) از نا...
لعبت بربری . [ ل ُ ب َ ت ِ ب َ ب َ ] (ترکیب وصفی ،اِ مرکب ) نام دوایی است که آن را به زبان اندلس سورنجان و به لغت مصر عکنه خوانند و آن ...
پلنگ بربری . [ پ َ ل َ گ ِ ب َ ب َ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) جنسی از پلنگ : پلنگی که خوانی همی بربری ازو چارصد پوست بد بر سری .فردوسی .
خلیج بربری . [ خ َ ج ِ ب َ ب َ ] (اِخ ) نام خلیجی است به شمال حبشه در افریقا. (از حدود العالم ).
خرتوت بربری . [ خ َ ب َ ب َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان مانه ٔ بخش مانه ٔ شهرستان بجنورد واقع در دامنه ٔ کوه با 232 تن سکنه . آب آن از رودخان...
شاه آباد بربری . [ دِ ب َ ب َ ] (اِخ ) دهی از دهستان سملقان بخش مانه ٔ شهرستان بجنورد. دارای 302 تن سکنه . آب آن از چشمه . محصول آن غلات ، ...