تر
نویسه گردانی:
TR
تر. [ ت َ ] (اِ) میخ . وتد. (ناظم الاطباء).
واژه های همانند
۸۰ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۶ ثانیه
خاصه تر. [ خاص ْ ص َ ت َ ] (ص تفضیلی ) مخصوص تر. خیلی خصوصی . اخص : و در شغلهای خاصه تر این پادشاه شروع کرد. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 150).خ...
خسیس تر. [ خ َ ت َ ] (ص تفضیلی ) پست تر. فرومایه تر. حقیرتر. دون تر. رذلتر. (یادداشت بخط مؤلف ) : و قومی ، خاک بدهانشان ،الهیت بر ائمه ضلال خو...
بشرح تر. [ ب ِش َ ت َ ] (ص تفضیلی ، ق مرکب ) مشروح تر. مفصل تر : سالار بشرح تر گفت ، امیر در خشم شد و گفت بس عجب باشد که بدین آسانی مردم تو...
تر دادن . [ ت َ دَ ] (مص مرکب ) به قصیل بستن مواشی را. سبز دادن چارپا را.
تازه تر. [ زَ / زِ ت َ ] (ص تفضیلی ) خرم تر. نوتر : خیز بت رویا، تا مجلس زی سبزه بریم که جهان تازه شد و ما ز جهان تازه تریم . منوچهری (دیوان ...
تر گشتن . [ ت َ گ َ ت َ ] (مص مرکب ) مرطوب و نمدار شدن : سراپرده و خیمه ها گشت ترز سرما کسی را نبد پای و پر. فردوسی .چو ابر زلف تو پیرامن قمر...
تر هشتن . [ ت َ هَِ ت َ ](مص مرکب ) خشمناک شدن و قهر کردن . (ناظم الاطباء).
تر و فرز. [ ت َ رُ ف ِ ] (ترکیب عطفی ، اِ و ص مرکب ) به چابکی . به چالاکی . به تندی . بی فاصله . (یادداشت بخط مرحوم دهخدا).
تر و تیل . [ ت َ رُ ] (ص مرکب ، از اتباع ) خیس و تر شده بر اثر آب یا باران : همچو قبطی بر کشیده ز نیل سر و تن خیس خورده و تر و تیل .دهخدا (د...
تر و خشک . [ ت َ رُ خ ُ ] (ترکیب عطفی ، ص مرکب ) نمدار و بی نم . (ناظم الاطباء) : بیابان همه آتش افروختندتر و خشک هیزم همی سوختند. فردوسی . |...