گفتگو درباره واژه گزارش تخلف چرائی نویسه گردانی: CRʼʼY چرائی . [ چ َ ] (ص نسبی ) چرنده . حیوان چرنده . ستور چرنده : وانکه نیابد طریق سوی خرابیت از تو چرا جوید آن ستور چرائی . ناصرخسرو.گر می بخرد بقا نیابی بیهوده چرائی ای چرائی . ناصرخسرو.و شیر حیوان چرائی خوشتر و لطیف تر باشد. (ذخیره ٔ خوارزمشاهی ). واژه های قبلی و بعدی واژه های همانند ۴ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۲ ثانیه واژه معنی چرائی چرائی . [ چ ِ ] (حامص ، اِ) رجوع به چِرا شود. || علت . دلیل : باید که چرائی این بدانی . (دانشنامه ٔ علائی چ شرکت مطبوعات ص 88). || چرا... چرائی علت، سبب حروف چرائی حروف چرائی . [ ح ُ ف ِ چ ِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) أداتی که سبب و علت را بیان کند: بنابراین . (دستور جامع ص 806). رجوع به حرف تعلیل شود... گیاه چرایی گیاه چرایی . [ چ َ] (حامص مرکب ) عمل گیاه چر. رجوع به گیاچرایی شود. نظرهای کاربران نظرات ابراز شدهی کاربران، بیانگر عقیده خود آنها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست. برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید. ورود