خصوص . [ خ ُ ] (ع مص ) مصدر دیگری است در «خص ». (منتهی الارب ) (از تاج العروس ) (از اقرب الموارد) (از لسان العرب ). خاص کردن . (ترجمان علامه ٔ...
خصوص . [ خ ُ ] (ع اِ) خرابات . (منتهی الارب ) (از تاج العروس ) (از اقرب الموارد) (از لسان العرب ). || ج ِ خُص ّ. (منتهی الارب ) (از تاج العروس...
خصوص . [ خ ُ ] (اِخ ) جایی است ببادیه . (از معجم البلدان ).
خصوص . [ خ ُ ] (اِخ ) دهی است دیگر بشرقیه و همان است خصوص الساده بمصر. (از معجم البلدان ).
خصوص . [ خ ُ ] (اِخ ) جایی است بکوفه و نان خصیه بدان منسوب است . (از معجم البلدان ).
خصوص /xosus/ ۱. موضوع؛ مبحث. ۲۴. (قید) [قدیمی] به خصوص؛ بهویژه. ۳. (اسم مصدر) [قدیمی] مخصوص کسی یا چیزی بودن. ⟨ به خصوص: ۱. بهویژه. ۲. (صفت) خاص؛ وی...
در خصوص. {دَ خُ}. (حرف اضافه ٔ مرکب). درباره و نسبت به کسی یا چیزی. بابت، درباب، راجع به.
موم و خصوص من وجه یکی از نسب اربعه است.
این نسبت میان دو مفهومی برقرار است که در برخی مصادیق همپوشانی و اشتراک دارند، لکن هر یک دارای مصادیقی است که...