زبد
نویسه گردانی:
ZBD
زبد. [ زَ ب َ ] (اِخ ) ام ولد سعدبن ابی وقاص . (قاموس ) (تاج العروس ) (منتهی الارب ). در متن طبری چ دخویه و فتوح الشام و بلاذری نام ام ولدسعدزبراء ضبط و این شعر در باره ٔ او نقل گردیده است :
الالیتنی والمرء سعدبن مالک
وزبراء وابن السمط فی لجة البحر.
رجوع به طبری چ دخویه قسمت اول ص 2354، 2355 و 2361 و زبراء در این لغت نامه شود.
واژه های همانند
۱۴ مورد، زمان جستجو: ۰.۰۸ ثانیه
زبد. [ زَ ] (اِخ ) جد عبداﷲبن علأبن زبد محدث . (تاج العروس ).
زبد. [ زَ ] (اِخ ) زبیده مادر محمد امین را زبد و زابد و مزبد نیز نامند. (از لسان العرب ). رجوع به زبیده شود.
ضبد. [ ض َ ] (ع مص )آمیختن خرمای رسیده را با نارسیده . (منتهی الارب ).
ضبد. [ ض َ ب َ ] (ع اِ) خشم . خشم پنهان . (منتهی الارب ).