زحار
نویسه گردانی:
ZḤAR
زحار. [ زُ ] (ع مص ) مبتلا شدن به بیماری زحیر (پیچاک ). دچار شکم روش شدن . (از اقرب الموارد) (از متن اللغة) (از منتهی الارب ). جاری شدن شکمست بشدت . همچنین است زحیر و زحارة. (از ترجمه ٔ قاموس ). و رجوع به کلمه های مذکور شود. || بیرون دادن آوازیا نفسی همراه ناله هنگام کار یا سختی ، همچنین است زحارة و زحیر. (از متن اللغة) (از تاج العروس ). نفس کشیدن زن ، گاه زادن با ناله و اضطراب یا درد کشیدن و سر دادن آوازی مانند ناله . و این معنی اخیر اشهر است . (از اقرب الموارد). آوازی که از تنفس تندبگوش میرسد. (از اساس البلاغة). آواز و دم زدن بناله . (ترجمه ٔ قاموس ). رجوع به زحارة و زحیر شود. || گران آمدن سؤال بر بخیل و آه و ناله کردن او در این هنگام و همچنین زحیر. (از متن اللغة) (از اقرب الموارد). || کسی را با نیزه زدن و زخمی ساختن و همچنین زحیر. ابن درید گوید: این لغت محقق نیست . (ازمتن اللغة) (از اقرب الموارد). رجوع به زحیر شود.
واژه های همانند
۹ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۴ ثانیه
زحار. [ زُ ] (ع اِ) شکم روش سخت . (از اقرب الموارد) (از متن اللغة). بُرنیش و نستک ۞ شکم . (مهذب الاسماء). || آزاری است در شکم که خون ج...
زحار. [ زَح ْ حا ] (ع ص ) بخیل که از گرانی سؤال کسی دم سرد و ناله برآرد. و او را زُحَر و زَحْران نیز گویند. (از اقرب الموارد). رجوع به کل...
زهار. [ زِ ] (اِ) شرمگاه را گویند که موضع فرج و ذکر باشد. (برهان ). شرمگاه را گویند که باید پوشید و آن پوشیده را بعربی ستر عورت گویند. (انجمن...
ظهار. [ ظُ ] (ع اِ) گروه . جماعت . || جانب کوتاه موی پر مرغ .
ظهار. [ ظَ ] (ع اِ) ظاهر زمین سنگستان و سنگناک .
ظهار. [ ظِ ] (ع مص ) تظهیر. مظاهره . تَظَهر. با زن خود صیغه ٔ بیزاری زیرین گفتن : انت ِ عَلَی َّ کظَهْرِ اُمّی ؛ یعنی چنانکه مادر بر من حرام ا...
ظهار. [ ظِ ] (اِخ ) یکی از حصن های یهود در خیبر. (معجم البلدان ).
فراخ زهار. [ ف َ زِ ] (ص مرکب ) زنی که فرج او فراخ باشد. جمشاء. (منتهی الارب ). رجوع به جمشاء شود.
کشیده زهار. [ ک َ / ک ِ دَ/ دِ زَ ] (ص مرکب ) اسب درازگردن . (ناظم الاطباء).