اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

عبدا

نویسه گردانی: ʽBDʼ
عبدا. [ ع َ دُل ْ لاه ] (اِخ ) ابن حجاج بن محصن بن جندب المازنی الثعلبی الغطفانی ، مکنی به ابوالاقرع . وی شاعر و از سواران نامبردار دولت اموی است و بر عبدالملک بن مروان خروج کرد و به نجدةبن عامر الحنفی و سپس به عبداﷲبن زبیر پیوست و چون ابن زبیر کشته شد ناشناس نزد عبدالملک رفت و شعر خود بر او خواند. عبدالملک وی را امان داد. شعر او نیک و اخبار او بسیار داشت . وی در حدود سال 90 هَ . ق . درگذشت . (از الاعلام زرکلی ).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۳۰۰ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۹ ثانیه
عبدا. [ ع َ دُل ْ لاه ] (اِخ ) ابن محمدبن نافعبن مکرم ، مکنی به ابوالعباس . مردی زاهد و از صلحا بود و از نشابور پیاده به مکه رفت مدت 70 سا...
عبدا. [ ع َ دُل ْ لاه ] (اِخ )ابن محمدبن ناقیا ، مکنی به ابوالقاسم و معروف به ابن ناقیا. رجوع به ابن ناقیا ابوالقاسم عبداﷲ شود.
عبدا. [ ع َ دُل ْ لاه ] (اِخ ) ابن محمدبن وداع بن زیار. رجوع به ابن وداع عبداﷲ شود.
عبدا. [ ع َ دُل ْ لاه ] (اِخ ) ابن محمدبن هبةاﷲ ملقب به شرف الدین و معروف به ابن ابی عصرون . رجوع به ابن ابی عصرون و الاعلام زرکلی شود.
عبدا. [ ع َ دُل ْ لاه ] (اِخ ) ابن محمدبن یوسف بن نصرالازدی ، مکنی به ابوالولید و معروف به ابن فَرَضی . رجوع به ابن فرضی ابوالولید و نیز ...
عبدا. [ ع َ دُل ْ لاه ] (اِخ ) ابن محمدبن یوسف زوزنی . مردی ادیب و از شعراء ظرفاء بود. پادشاهان خراسان او را جهت ندیمی خویش و تربیت و تعلیم ...
عبدا. [ ع َ دُل ْ لاه ] (اِخ ) ابن محمد اندلسی ، مکنی به ابومحمد. رجوع به ابن زهره ابومحمد عبداﷲ شود.
عبدا. [ ع َ دُل ْ لاه ] (اِخ ) ابن محمد بخاری ، مکنی به ابومحمد. رجوع به ابومحمد عبداﷲبن محمد بخاری شود.
عبدا. [ ع َ دُل ْ لاه ] (اِخ ) ابن محمد بدری دمشقی مصری وفائی ملقب به تقی الدین و معروف به عبداﷲ البدری . ادیب ، عارف به تاریخ و شعر بود....
عبدا. [ ع َ دُل ْ لاه ] (اِخ ) ابن محمدبن بطلیوسی . رجوع به ابن السید شود.
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.