قفر
نویسه گردانی:
QFR
قفر. [ ق َ ] (ع ص ، اِ) بیابان بی آب وگیاه وزمین خالی . (منتهی الارب ). الخلاء من الارض لا ماء به ولا نبات ، و لیث گوید: قفر مکان خالی از مردم است و چه بسا که در آن گیاه اندکی بوده باشد. (اقرب الموارد). ج ، قِفار، قُفور. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد).
- خبز قفر ؛ نان بی ادام . (اقرب الموارد). نان بی نانخورش . (منتهی الارب ).
- نبت القفر ؛ مثلی است در عرب که به سنگ و صخره گویند. (اقرب الموارد).
|| و گویند: نزلنا ببنی فلان فبتنا القفر؛ ای لم یقرونا؛ یعنی مهمان نداشتند ما را. (اقرب الموارد) (منتهی الارب ). || گاو نرکه آن را از مادرش جدا سازند و به وسیله ٔ آن شخم کنند. (اقرب الموارد) (منتهی الارب ). || موی . (منتهی الارب ). و رجوع به قَفَر (ع اِ) شود.
واژه های همانند
۱۵ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۱ ثانیه
غفر. [ غ َ ف ِ ] (ع ص ) غفرالقفا؛ مرد با موی گردن . (منتهی الارب ): رجل غفر القفا؛ یعنی مردی که موهای ریز بر پشت گردن دارد. (از اقرب الموار...
غفر. [ غ ُ ] (ع اِ) بزغاله ٔ کوهی . به فتح و ضم اول هر دو آمده و بیشتر به ضم است . (از منتهی الارب ). ولد الارویة. (اقرب الموارد).
غفر. [ غ ُ ف ُ ] (ع ص ، اِ) ج ِ غَفور. (از اقرب الموارد). رجوع به غفور شود.
غفر. [ غ ِ ] (ع اِ) گوساله . (منتهی الارب ). || جانورکی است . (منتهی الارب ).
غفر. [ غ ُ ] (اِخ ) قلعه ای است در یمن از اعمال اَبیَن . (از معجم البلدان ).