گفتگو درباره واژه گزارش تخلف لوهی نویسه گردانی: LWHY لوهی . (هندی ، اِ) لوها ۞ . به هندی آهن است . (فهرست مخزن الادویه ). واژه های قبلی و بعدی واژه های همانند ۸ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۶ ثانیه واژه معنی لوحی لوحی . [ ل َحا ] (ع ص ) ابل ٌ لوحی ؛ شتران تشنه . (منتهی الارب ). لوحی لوحی . [ ل َ ] (ص نسبی ) منسوب به لوح . چون لوح : شکل لوحی ؛ از مجسمات جسمی است مربع که ابعاد ثلاثه ٔ آن مختلف است بر هیئت لوح : اگر هر... لوحی لوحی . [ ل َ ] (اِخ ) از شاعران مداح ایرانی و از مردم اصفهان و وی را قصاید نیکو در حق ائمه ٔ دوازده گانه است . (تذکره ٔ نصرآبادی ص 430) (قاموس... لوحی لوحی . [ ل َ ] (اِخ ) حسن افندی . از شاعران عثمانی و از مردم بروسه و مدرس مدرسه ٔ حسن پاشای بروسه . وفات وی به سال 1165 هَ . ق . این مقطع ... لوحی لوحی . [ ل َ ] (اِخ ) از شاعران قرن نهم عثمانی واز مردم پرشتئه و سالک طریق تصوف . وی مدتی در خدمت مرکز افندی به کار اشتغال ورزید. این ب... لوحی لوحی . [ ل َ ](اِخ ) (سید...) نقیبی . پسر دختر لوحی شاعر اصفهانی مذکور. فقیهی است معارض مجلسی . رجوع به نقیبی شود. ساده لوحی ساده لوحی . [ دَ / دِ ل َ / لُو ] (حامص مرکب )ساده لوح بودن . ساده دل بودن . رجوع به ساده لوح شود. حسین لوحی حسین لوحی . [ ح ُ س َ ن ِ ل ُ ] (اِخ ) ابن عبداﷲ برسوی متخلص به لوحی . متوفی در 1165 هَ . ق . او راست : منظومه ٔ معراجی به ترکی . (هدیة العارف... نظرهای کاربران نظرات ابراز شدهی کاربران، بیانگر عقیده خود آنها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست. برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید. ورود