اجازه ویرایش برای همه اعضا

مژگان

نویسه گردانی: MŽGAN
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید اینجا کلیک کنید.
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۶ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۱ ثانیه
مژگان . [ م ُ / م ِ ژَ / ژِ / ژْ ] (اِ) جمع مژه است که موی پلک چشم باشد یعنی مژه ها. (برهان ) (آنندراج ). مویهای پلک چشم . (ناظم الاطباء). ج...
آب مژگان . [ ب ِ م ُ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) اشک :ببدرود کردن رخ هر کسی ببوسید با آب مژگان بسی .فردوسی .
خوش مژگان . [ خوَش ْ / خُش ْ م ُ ] (ص مرکب ) کنایه از خوش چشم . آنکه مژگان زیبا و خوب دارد.
زخم مژگان . [ زَ م ِ م ُ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) غالباً بمعنی چشم زخم است . (آنندراج ) : زخم مژگان عرب بهر قبول کعبه بس در قدم خار مغیلان...
گوهر مژگان . [ گ َ / گُو هََ رِ م ُ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) کنایه از اشک چشم باشد. (مجموعه ٔ مترادفات ).
انقلاب مژگان . [ اِ ق ِ ب ِ م ُ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) انقلاب جفن . رجوع به انقلاب جفن شود.
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
محسن فرشاد
۱۳۸۸/۰۵/۱۰ Iran
0
0

فکرمیکنم مژگان کلمه جمع فارسی مژه باشد.وموهای ریزی که روی پلکهای چهارگانه میرویند رامژه میگویند.


برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.