چرائی . [ چ َ ] (ص نسبی ) چرنده . حیوان چرنده . ستور چرنده : وانکه نیابد طریق سوی خرابیت از تو چرا جوید آن ستور چرائی . ناصرخسرو.گر می بخرد بقا ...
چرائی . [ چ ِ ] (حامص ، اِ) رجوع به چِرا شود. || علت . دلیل : باید که چرائی این بدانی . (دانشنامه ٔ علائی چ شرکت مطبوعات ص 88). || چرا...
حروف چرائی . [ ح ُ ف ِ چ ِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) أداتی که سبب و علت را بیان کند: بنابراین . (دستور جامع ص 806). رجوع به حرف تعلیل شود...
گیاه چرایی . [ چ َ] (حامص مرکب ) عمل گیاه چر. رجوع به گیاچرایی شود.