اجازه ویرایش برای همه اعضا

مشرب

نویسه گردانی: MŠRB
مشرب ، آخور الاق ///////////////////////////////////////////////////////////////////// حافِظ از رب قِسمَت گِلِه ناانصافیست سر چون آب و غَزَل‌های رَوان ما را شست /////////////////////// حافظ مترادف و متضاد ۱. آیزیر، کش، مذهب، مسلک، متب، نله ۲. لق، جو، ذق ۳. بیش، جیوه تفکر ۴. آبشخور، منهل
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۱۵ مورد، زمان جستجو: ۰.۲۰ ثانیه
مشرب . [ م ُ ش َرْ رَ ] (ع ص ) آمیخته . || نیک رنگ گرفته . (ناظم الاطباء).
مشرب . [ م َ رَ ] (ع مص ) نوشیدن آب را. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). آشامیدن . (غیاث ) (آنندراج ). آشامیدن آب و مانند آن . (یادداشت به خ...
مشرب . [ م ِ رَ ] (ع اِ) پیاله و کوزه . (غیاث ) (آنندراج ).
مشرب . [ م َ رَ ] (اِخ ) میرزا اشرف . اصلش از اعراب عامری است چندی در زمان نادرشاه در الکاء خار و ورامین متوجه عمل دیوانی بوده در آخر یک ...
مشرب گاه . [ م َ رَ ] (اِ مرکب ) جای نوشیدن آب . محل آشامیدن آب . مَشرب : و گفت : عارف آن است که هیچ چیز مشرب گاه او تیره نگرداند. هر کدو...
ملک مشرب . [ م َ ل َ م َ رَ ] (ص مرکب ) فرشته خو. فرشته خصال . نیک خو. نیک نهاد : مدح ملک مشرق بهرامشه مسعودآن بدر فلک رتبت وآن ماه ملک مشرب ...
تنک مشرب . [ ت َ ن ُ / ت ُ ن ُ م َ رَ] (ص مرکب ) مقابل فراخ مشرب . (آنندراج ) : عقل تنک مشرب است به که چو طالب در کف آشفتگی زمام سپارم . طال...
خوش مشرب . [ خوَش ْ / خُش ْ م َ رَ ](ص مرکب ) آنکه حسن معاشرت دارد. خوش معاشرت . خوش صحبت و رفتار. خوش نشست و برخاست . || کسی را گویند که مذ...
سبک مشرب . [ س َ ب ُ م َ رَ ] (ص مرکب ) سبک عقل و بیهوده . (ناظم الاطباء).
صوفی مشرب . [ م َ رَ ] (ص مرکب ) صوفی روش . صوفی مسلک . آنکه به طریق صوفیان رود. رجوع به صوفی و صوفیه شود.
« قبلی صفحه ۱ از ۲ ۲ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.