حرفه
نویسه گردانی:
ḤRFH
همتای پارسی این واژه ی عربی، اینهاست: پیشه (دری) هرگ harg (پهلوی) ***فانکو آدینات 09163657861
واژه های همانند
۱۳ مورد، زمان جستجو: ۰.۲۷ ثانیه
کسی که در شغل یا حرفه خود مهارت زیادی داشته باشد.
حرفه درق . [ ح ِ ف َ دَ رَ ] (اِخ ) دهی جزءدهستان گرمادوز بخش کلیبر شهرستان اهر در 28هزارگزی شمال خاوری آبش احمد مرکز دهستان و 14500گزی جاده ٔ...
اهل حرفه . [ اَ ل ِ ح ِ ف َ / ف ِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) پیشه ور. صاحب حرفه . و رجوع به تذکرةالملوک چ 2 ص 49 شود.
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید
اینجا کلیک کنید.
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید
اینجا کلیک کنید.
حرفة. [ ح ِ ف َ ] (ع اِ) پیشه . (دهار). شغل . حرفت . صناعت که روزی بدان بدست آرند. کار. کسب .- امثال : حرفه آموزی از حرقت مفلسی نسوزی . (...
حرفة. [ ح َ ف َ ] (ع مص ) سرمه کشیدن در چشم . || رفتن چیزی در مال کسی .
حرفة. [ ح ُ ف َ ] (ع اِمص ) بی بختی . حرمان . بی بهره شدن . بی روزی بودن . - حرفةالادب ، و حرفةالفضل ؛ بدبختی که غالباً ادباء و اهل فضل بدان ...
حرفة. [ ح ُ ف َ ] (ع اِ) یکی سپندان . یکی حُرف .
حرفة. [ ح َ ف َ ] (اِخ ) ابن ثعلبةبن بکربن حبیب . پدر بطنی از اعراب . (سمعانی ص 164). و منسوب بدان حرفی است .