نتایج جستجو

۷ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۱ ثانیه
رست . [ رَ ] (مص مرخم ، اِمص ) رَستن و آزادی و رهایی و خلاصی و نجات . (ناظم الاطباء). ماضی رستن یا مصدر مرخم آن . خلاص شدن و نجات...
رست . [ رُ ] (مص مرخم ، اِمص ) رُستن . (ناظم الاطباء). مصدر مرخم رُستن . روییدن و سبز شدن و سبزه از زمین برآمدن . (لغت محلی شوشتر ن...
چوب رست . [ رُ ] (ن مف مرکب ) رسته بر چوب . رستنی هائی که بر روی چوب میرویند ۞ . (واژه های نو فرهنگستان ).
سایه رست . [ ی َ / ی ِ رُ ] (ن مف مرکب ) کنایه از ناز پرورده . (غیاث ). کسی که در ناز و نعمت بگذراند و گرم و سرد روزگار ندیده باشد. (...
رست کردن . [ رُ ک َ دَ ] (مص مرکب ) متبلور شدن . (یادداشت مؤلف ).- رست کردن شکر ؛ متبلور شدن آن . (یادداشت مؤلف ). و رجوع به رست...
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید اینجا کلیک کنید.
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید اینجا کلیک کنید.