نتایج جستجو

۵۲ مورد، زمان جستجو: ۰.۴۳ ثانیه
سام بوکا. (ا) ۞ یک نوع آلت موسیقی قدیمی است که معلوم نیست شبیه چه آلتی بوده است ، شاید لفظ دنبک پس از تصحیف رومیها سامبوکا...
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید اینجا کلیک کنید.
فرمانده ، امیر به ستوه آمده- بزرگ و حاکم از جد پسر بزرگ حضرت نوح که در کشتی نوح ماند و جان سالم به در برد. سام پهلوان ایرانی
سام بیذ. (اِ مرکب ) قسمی از بیذات و سام بیذ کلمه ای است مرکب از سام + بیذ و چنانکه ابوریحان آرد: بیذ در تداول مذهب برهما بمعنی عل...
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید اینجا کلیک کنید.
کتاب مفصلی در شرح پهلوانی ها و سفرها و عشقبازی های سام نریمان بوده که آن را جدای از شاهنامه ی فردوسی به نظم کشیده اند.
سام سوار. [ م ِ س َ ] (اِخ ) نام پهلوانی پدر دستان و جد رستم . (آنندراج ) : بسکه در اصطبلش آمد تاخت اسب خویش رادر تلاش منصب میرآخ...
سام میرزا. (اِخ ) معروف به شاه صفی . رجوع به صفی شود.
سام میرزا. (اِخ ) این میرزا برادر کوچکتر شاه مرحوم (یعنی شاه طهماسب اول ) بود. عیش و عشرت را دوست میداشت و چند سال درخراسان فرما...
سام ابرص . [ سام م ِ اَ رَ ] (ع اِ مرکب ) ۞ بتشدید میم ، کریاس ، ودر خلاصه گفته که وی سوسمار است . (بحر الجواهر) (از حاشیه ٔ برهان ...
سام ازهام . [ م ِ اَ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب )نام جرم فلک الافلاک . (انجمن آرای ناصری ) (آنندراج ). از مجعولات دساتیری است . رجوع ...
سام بوکوس . (اِخ ) ۞ ژان (1531 - 1584 م .) دانشمند مجارستانی متولد در تیرنو ۞ . وقایع نگار ماکسیملین دوم ۞ و رودلف دوم ۞ .
دستان سام . [ دَ ن ِ ] (اِخ ) دستان زند. دستان پسر سام ، چه دستان لقب زال پدر رستم بوده است : تو پور گو پیلتن رستمی ز دستان سامی ...
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید اینجا کلیک کنید.
نبیره ٔ سام . [ ن َ رَ / رِ ی ِ ] (اِخ ) رستم . لقب رستم است ، چه او فرزند زال و زال فرزند سام است : گر بدیدی تن چو کوه تو رابه ن...
زال بن سام . [ ل ِ ن ِ ] (اِخ ) نام پدر رستم است . رجوع به تاریخ گزیده ص 90، 91، 92، 97،98 و تاریخ حبیب السیر و زال در همین لغت ن...
سام الرکاز. [ ] (ع اِ مرکب ) ۞ رگی است از طلا در معدن و در معدن در نظام با فاصله های کم : و کان الفرید و الدر و الیاقوت من ل...
سام نریمان . [ م ِ ن َ ] (اِخ ) رجوع به گرشاسب و سام و نریمان و مزدیسنای دکتر معین چ 1 ص 417 ببعد شود : بسام نریمان کشیدش نژادب...
سام گرشاسب . [م ِ گ َ ] (اِخ ) رجوع به سام و رجوع به گرشاسب شود.
سام بنی سنان . [ م ِ ب َ س َ ] (اِخ ) قلعه ای است در مغرب جبال صنهاجه مضاف الی بنی سنان . قبیله ای است که ممکن است از طایفه بربر...
بهاءالدین سام . [ ب َ ئُدْ دی ] (اِخ ) سه تن از امرا و سلاطین آل شنسب در ولایت غور و طخارستان حکومت کردند اولی در 544 هَ . ق . به ...
سام اصرم کمری .[ م ِ اَ رَ م ِ ک َ ] (اِخ ) رجوع به اصرم کمری شود.
ثام . [ ثام م ] (ع ص ) نعت فاعلی از ثَم ّ.
سعم . [ س َ ] (ع مص ) نوعی از رفتار شتر و رفتن شتر بدان رفتار. (منتهی الارب ) (آنندراج ). تند دویدن شتر. (از اقرب الموارد).
صأم . [ ص َ ءَ ] (ع مص ) بسیار آب خوردن . (اقرب الموارد).
« قبلی ۱ صفحه ۲ از ۳ ۳ بعدی »