نتایج جستجو

۴۰ مورد، زمان جستجو: ۰.۶۲ ثانیه
فرهنگ . [ ف َ هََ ] (اِ) (از: فر، پیشوند + هنگ از ریشه ٔ ثنگ ۞ اوستایی به معنی کشیدن وفرهختن و فرهنگ ) هر دو مطابق است با ادوکات ...
فرهنگ . [ ف َ هََ ] (اِخ ) فرهنج . نام مادر کیکاوس . (برهان ). رجوع به فرهنج شود.
فرهنگ . [ ف َ هََ ] (اِخ ) ابوالقاسم فرهنگ یکی از فرزندان مرحوم وصال شیرازی است که با ادوارد برون ایران شناس بزرگ انگلیسی مکاتب...
مجموعه پیچیده ای است که در برگیرنده دانستنیها , اعتقادات ,هنرها , اخلاقیات ,قوانین ,عادات وهرگونه توانایی دیگری است که بوسیله انسان بعنوان ع...
حسن امرائی با اختصاص فرهنگ به انسان معتقد است که انسان موجدی منطقی نیست بلکه موجودی فرهنگ است. فرهنگ را حسن امرائی در کتاب مهندسی سیاست یک ...
نگاه کنید به: فرهنگ (شرح جامع)
فرهنگ برای فرهنگ تعاریف مختلفی کرده اند، به طور کلی فرهنگ، عبارت است از عقیده، برداشت و تلقی هر انسانی از واقعیات و حقایق عالم و نیز خلقیات ...
ادبیات
بی فرهنگ . [ ف َ هََ ] (ص مرکب ) (از: بی + فرهنگ ) ناپرهیخته . بی عقل و بی تمیز. (ناظم الاطباء) : مخالفان تو بی فره اند و بی فرهنگ معاد...
فرهنگ ور. [ ف َ هََ وَ ] (ص مرکب ) ادیب . (مهذب الاسماء) (یادداشت بخط مؤلف ). فرهنگی . فرهنگ دان . رجوع به فرهنگ شود.
فرهنگ یاب . [ ف َ هََ ] (نف مرکب ) فرهنگ دان . که به جستجو و پژوهش ، فرهنگ یابد. که فرهنگ و دانش را جسته و یافته باشد. دانا. زیرک ...
فرهنگ واژگان، فرهنگ لغت، واژه‌نامه، لغت‌نامه، فرهنگ یا فرهنگنامه کتاب یا ابزاری از رسانه های دیگر است که در آن معانی واژه‌های زبانی معین با...
فرهنگ ساز. [ ف َ هََ ] (نف مرکب ) فرهنگدان . فرهنگی . دانشمند و خردمند : هم از چند چیزش بپرسید بازچنین گفت کای پیر فرهنگ ساز. اسدی .رج...
فرهنگ دان . [ ف َ هََ ] (نف مرکب ) عالم . خردمند. دانشمند : شاه فرهنگ دان شعرشناس بیش از آن داستان که بود قیاس . نظامی .رجوع به فره...
فرهنگ سَرا یا فرهنگسَرا. (فرهنگ + سَرا) الف. خانۀ فرهنگ (رجوع شود به فرهنگ و سَرا)، آنچه که در زبان متداول به آن «آکادمی» («academy») نیز گو...
دهن فرهنگ ؛ جایی را میگویند که از کاریز آب به روی زمین آید. (برهان )
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید اینجا کلیک کنید.
فرهنگِ سغدی زهره ی زرشناس نمونه ی خطِ سغدی فرهنگِ سغدی (سغد یفارس ی انگلیسی)، بدرالزمانِ قریب، انتشاراتِ فرهنگان، تهران .١٣٧٤ نامِ سر...
فرهنگ دوست . [ ف َ هََ ] (ص مرکب ) دانش دوست . فرهنگ دان . دوستار خرد و دانش : شنیدم ز دانای فرهنگ دوست که زی هر کس آیین شهرش نکوست ....
فرهنگ آموز. [ ف َ هََ ] (نف مرکب ) مؤدب . تأدیب کننده . (یادداشت بخط مؤلف ). || (ن مف مرکب ) تأدیب شده . آموخته . فرهخته .
فرهنگ نامه . [ ف َ هََ م َ / م ِ ] (اِ مرکب ) نامه یا کتابی که در آن دانش و فرهنگ و حکمت باشد : سه فرهنگ نامه ز فرخ دبیربمشک سیه ...
1- آداب و رسوم، روشها و هنرهای اکثریت مردم یک کشور. 2ـ آنچه از نگاه اکثریت مردم یک کشور(بدون در نظر گرفتن درست یا نادرست بودن آن) پسندیده ا...
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید اینجا کلیک کنید.
فرهنگ فارسی عمید، معروف به فرهنگ عمید، یک فرهنگ لغت یک‌زبانهٔ فارسی به فارسی تألیف حسن عمید است که در دو جلد به چاپ رسیده‌است. این فرهنگ شام...
فرهنگ پذیری همگون‌سازی فرهنگی (به فرانسوی: Assimilation culturelle) فرایندی است که در آن یک گروه یا فرهنگ اقلیت همانند یک گروه یا فرهنگ غالب...
« قبلی صفحه ۱ از ۲ ۲ بعدی »