نتایج جستجو

۶ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۴ ثانیه
اسپید. [ اِ ] (ص ) سفید. نقیض سیاه . (برهان ). اسفید. سپید (مخفف آن ). ابیض . بیضاء : دفتر صوفی سواد و حرف نیست جز دل اسپید همچون برف ...
تل اسپید. [ ت ُ اِ ] (اِخ ) دهی از دهستان رستم که در بخش فهلیان ممسنی شهرستان کازرون واقع است و 320 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغر...
خار اسپید. [ رِاِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) خنگ بید. نام داروئی است که آن را باد آورد نیز گویند. (آنندراج ) ۞ . رجوع بخار سپید و اس...
گود اسپید. [ گُو دِ اِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان دشمن زیاری بخش فهلیان و ممسنی شهرستان کازرون واقع در 6000 گزی خاور فهلیان و 900...
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید اینجا کلیک کنید.
کوشک اسپید. [ ک ِ اِ ] (اِخ ) یکی از عمارات مداین . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : پس منصور خالد برمک را گفت : کوشک اسپید که به م...