نتایج جستجو

۱۶ مورد، زمان جستجو: ۰.۳۱ ثانیه
باروت . (اِ)بارود. یَمسو. (برهان ). بارو. (در کلام قدما و اکابردیده نشده و مستحدث است ). (رشیدی ). شوره . دارو. (اسدی ). اَشوش . (تذکره ...
باروت . (اِخ ) فتنه ٔ. مادر ژاک اول (پسرعم الیزابت ) کاتولیک بود و او خود در مذهب پوری تنی ۞ تربیت یافت اما چون میخواست پادشاهی ...
باروت چی . (اِ مرکب ) باروطچی . آنکه باروت سازد.
باروت ساز. (نف مرکب ) باروطساز. آنکه باروت سازد. سازنده ٔ باروت .
باروت کوب . (نف مرکب ) باروطکوب . کسی که باروت میسازد. (ناظم الاطباء). آنکه باروت را کوبد و نرم سازد.
باروت کوبی . (حامص مرکب ) باروطکوبی . عمل باروت کوب .
اسپ باروت . [ اَ پ ِ ](ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) اسپ کاغذی که آتش بازان بصورت اسپ میسازند و به آتش در حرکت می آید. (آنندراج ).
باروت سازی . (حامص مرکب ) باروطسازی . عمل و کار شغل باروت ساز : مشرف توپخانه مبلغ بیست تومان مواجب و از جمله ده یک رسوم باروطساز...
باروت خانه . [ ن َ / ن ِ ] (اِ مرکب ) باروطخانه . خانه ای که در آن باروت نگهدارند. (آنندراج ) (دِمزن ). جایی که در آن جا باروت میسازن...
باروت آغاجی . (اِخ ) ۞ دهی است از دهستان چهار اویماق بخش قره آغاج شهرستان مراغه که در 40 هزارگزی جنوب خاوری قره آغاج و 41 هزا...
باروت آغاجی . (اِخ ) ۞ دهی است جزء دهستان حومه ، بخش مرکزی شهرستان زنجان که در 15 هزارگزی جنوب باختر زنجان و 3 هزارگزی راه ع...
باروت آقاجی . (اِخ ) رجوع به باروت آغاجی شود.
باروت پنبه ای . [ ت ِ پَم ْ ب َ / ب ِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) ۞ نوعی باروت باشد.
باروت کوب خانه . [ ن َ / ن ِ ] (اِ مرکب ) محل باروطکوبی و خانه ٔ کوبیدن باروت بقصد نرم ساختن آن .
باروط. (اِ) باروت . بارو. بارود. رجوع به کلمات مذکور شود.
باروط آغاجی . (اِخ ) رجوع به باروت آغاجی شود.