اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

حال کردن

نویسه گردانی: ḤAL KRDN
حال کردن . [ ک َ دَ ] (مص مرکب ) کیف کردن . طرب . شعف . وجد. (غیاث اللغات ). || در تداول عامه ٔ فارسی زبانان ، لذت بردن از ساز و آواز رامشگر و امثال آن . لذت بردن از سماع یا منظر خوبرویی :
دیشب نظر در آینه ٔ خط و خال کرد
خال و خطی بدید که افتاد و حال کرد.

شانی تکلو.


مجنون در آسمان چو قمر دید حال کرد
گویا کماج خیمه ٔ لیلی خیال کرد.

آصفی .


واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
هیچ واژه ای همانند واژه مورد نظر شما پیدا نشد.
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.