داثر
نویسه گردانی:
DʼṮR
داثر. [ ث ِ ] (ع ص ) هالک . || غافل . سیف داثر؛ شمشیر زنگ زده . (منتهی الارب ). شمشیر دیرینه ٔ زنگ گرفته . (مهذب الاسماء). شمشیر زنگ خورده .
واژه های همانند
۴ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۱ ثانیه
دارة داثر. [ رَ ت ُ ث ِ ] (اِخ ) نام موضعی در زمین فزاره است ودر اثر نام آبی است در آن ناحیه . (معجم البلدان ).
داسر. [ س ِ ] (اِخ ) نام شهری است بفاصله ٔ یک شبه راه تا زبید یمن . (معجم البلدان ).
دعثر. [ دَ ث َ ] (ع ص ، اِ) گول . (منتهی الارب ). احمق . (اقرب الموارد).
دعثر. [ دِ ع َ ] (ع ص ، اِ) شتر قوی که هر چیز را بشکند و ویران سازد. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد).