اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

اندرزدن

نویسه گردانی: ʼNDRZDN
اندرزدن . [ اَ دَ زَ دَ ] (مص مرکب ) زدن .
- آتش اندرزدن ؛ سوزانیدن . (یادداشت مؤلف ) :
سپه را سراسر بهم برزدند
ببوم و برش آتش اندرزدند.

فردوسی .


- بخواب اندرزدن ؛ بخواب زدن . خود را بخواب زدن :
چو سوزنی پس وی گوش خر زدن گیرد
بخواب خرگوشی اندرزند بعادت و خو.

سوزنی .


واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۱ مورد، زمان جستجو: ۰.۰۶ ثانیه
سر اندرزدن . [ س َ اَ دَ زَ دَ ] (مص مرکب ) کنایه از پنهان شدن باشد از ترس و بیم . (برهان ) (آنندراج ). || کنایه از سر در گریبان فروبردن . مت...
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.