اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

میانگی

نویسه گردانی: MYANGY
میانگی . [ ن َ / ن ِ ] (ص نسبی ، اِ) اوسط. (دهار) (ترجمان القرآن جرجانی ). وسطی . (ترجمان القرآن ). میانه : نخستین را تور نام کرد و میانگی را سلم و کهترین را ایرج ... پس چون افریدون بمرد این دو پسر مهترین و میانگی بر ایرج برخاستند و حرب کردند. (از ترجمه ٔ تاریخ طبری بلعمی ). آن را سه طبقه کرده بود زیرین چهارپایان را و میانگی آدمیان و زبرین مرغان را. (ترجمه ٔ تاریخ طبری بلعمی ). برادر میانگی گفت چرا نگفتی سبحان اﷲ. (قصص الانبیاء ص 202). رجوع به میان شود. || متوسط. (یادداشت لغت نامه ). || معتدل . در حد اعتدال . نه افراط و نه تفریط، اوسط، میانگی و پسندیده تر. (دهار). || انگشت وسطی . میانین . میانه . (یادداشت مؤلف ). || واسطةالقلاده . واسطةالعقد: ام القلائد؛ میانگی زرین که در گردن بند بود. (مهذب الاسماء). || (اصطلاح ریاضی و نجوم ) متوسط. اوسط. به اصطلاح امروزی ، معدل . میانگین . (یادداشت لغت نامه ) : همی گویند که بر آن [ یعنی هندوان گویند بر آن یکی از اجزای زمان ] اندازه ٔ نفس مردم درست است بر کشیدن میانگی . (التفهیم ). ارتفاع میانگی کدام بود. (التفهیم ). و رجوع به معدل و میانگین شود.
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۱ مورد، زمان جستجو: ۰.۰۶ ثانیه
میانگی . (ص نسبی ، اِ) (مرکب از: میان + گی ) میانجی . واسطه . سبب . ذریعه . ذرعه . (یادداشت مؤلف ). || (حامص ) توسط. (آنندراج ) (یادداشت مؤلف...
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.