اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

کبدا

نویسه گردانی: KBDʼ
کبدا. [ ک َ ] (اِ) کبد. لحیم زرگری و مسگری باشد که به آن چیزها را وصل و پیوند کنند. (برهان ). لحیم که مسینه و رویینه را بدان پیوند دهند. (آنندراج ). || سریشم درودگران را نیز گویند که با آن چیزها را به هم بچسبانند. || بمعنی فربه هم هست که نقیض لاغر باشد. || تعجیل و شتاب را نیز گفته اند. (برهان ). فرهنگها کبدا را با معانی فوق نقل کرده اند و نظر به شعر دقیقی داشته اند که ذیل کبد نقل کردیم و ندانسته اند که «کبدا» همان «کبد» است یعنی الف اطلاق آخر بیت را جزو کلمه پنداشته اند. (از حاشیه ٔ برهان چ معین با تصرف ). رجوع به کبد شود.
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۱ مورد، زمان جستجو: ۰.۰۶ ثانیه
کبداء. [ ک َ ] (ع اِ) میانه ٔ آسمان . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). کبد. کُبَیداء. (منتهی الارب ). || آسیای دستی . || (ص ) کمان که قبضه...
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.