اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

مؤلی

نویسه گردانی: MWLY
مؤلی . [ م ُءْ ] (ع ص ) سوگندخورنده . (منتهی الارب ) (آنندراج ). کسی که سوگند می خورد. (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). || مکان مؤلی ؛ زمین پشک ناک . (منتهی الارب ).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۱۸ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۹ ثانیه
مؤلی . [ م ُ ءَل ْ لی ] (ع ص ) تقصیرکننده . || درنگ نماینده . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || تکبرکننده . (منتهی الارب ).
مولی . [ م َ لا ] (ع ص ، اِ) مولا. آزادکرده شده . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (غیاث ) (از اقرب الموارد). آزادکرده . (مهذب الاسماء) (آنندراج ) (...
مولی . (ع ص ) نعت فاعلی از ایلاء. رجوع به ایلاء شود. || (اصطلاح فقه ) مردی که قسم بر ترک نزدیکی با زوجه ٔ خود یاد نموده است . (یادداشت ل...
مولی . (یونانی ، اِ) ۞ نام دارویی که کمیز راافزون کند و به این معنی مأخوذ از یونانی می باشد. (ناظم الاطباء). به لغت یونانی دوایی باشد ...
مولی . [ ] (ص ، اِ) یا کافور مولی . کافوری است ناصافی و تیره که از جوشانیدن ریزه های چوب کافور گیرند و آن قسم بد است از اقسام کافور. (یاد...
مولی . (ص نسبی ) کسی که معشوق دارد. (ناظم الاطباء).دارای فاسق . زن معشوقه دار. (از آنندراج ) (برهان ).
مولی . (حامص ) حالت مول . مول بودن . رجوع به مول شود.
مولی . (اِ) درنگ و تأنی و تأخیر. (ناظم الاطباء) (ازآنندراج ) (برهان ). || ناز و غمزه . (آنندراج ). || (ص نسبی ) ناز و غمزه کننده را گویند. ...
مولی . [ م َ لی ی ] (ع ص ) کودکی که بر او ولی گمارده باشند. (از اقرب الموارد).
مولی . [ م ُ وَل ْ لی ] (ع ص ) اسم فاعل از تولیت و تولیة. گرداننده . (از یادداشت مؤلف ).
« قبلی صفحه ۱ از ۲ ۲ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.