اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

لیس

نویسه گردانی: LYS
لیس . (اِخ ) ۞ ویلیام ناسو. مستشرق ایرلندی . کتب ذیل به سعی وی نشر یافته است : تاریخ الخلفاء سیوطی . نوادر قلیوبی . قرآن با تفسیر. کشاف عن حقایق التنزیل زمخشری . فتوح الشام واقدی . فتوح الشام ازدی بصری . کشاف اصطلاحات الفنون تهانوی . نخبةالفکر فی مصطلح اهل الاثر از ابن حجر عسقلانی . (معجم المطبوعات ج 2).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۶۶ مورد، زمان جستجو: ۰.۲۳ ثانیه
لیس . [ ل َ س َ ] (ع فعل ) نیست .فعلی است غیرمنصرف نافی حال . خلیل میگوید: این کلمه مرکب از لا و «ایس » باشد. و رجوع به ایس شود. مقابل ایس...
لیس . [ ل َ ی َ ] (ع اِمص ) دلیری . || بی خبری . || فروگذاشت . (منتهی الارب ).
لیس . (ع ص ، اِ) ج ِ الیس . (منتهی الارب ).
لیس . (اِ) قسمی بازی و قمار با پول . || در اصطلاح و تداول مردم قزوین ، سنگی صاف و نازک قدر بدستی که اطفال در بازی جوز، جوزها را از درون ...
لیس . (اِمص ) اسم و ریشه از لیسیدن .ترکیب ها:- کاسه لیس . کون لیس . لفت و لیس .|| (اِ) لیس پرده ۞ . رجوع به لیس پرده شود. || (پسوند) مزی...
لیس . (اِخ ) (یوم الَ ...) و یوم فس ّالناطف علی الفرس از جنگهای عصر اسلام . (مجمع الامثال میدانی ).
همان خایه مالی است اما در مورد زنان ،صفت
لیس باز. (نف مرکب ) لیس بازی کننده . که با لیس بازی کند.
خاک لیس . (نف مرکب ) کسی که خاک را بلیسد. (از آنندراج ) : بگرداگرد تخت طاقدیسش دهان تاجداران خاک لیسش .نظامی .
کون لیس . (نف مرکب ) کون لیسنده . متملق سخت پست . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). و رجوع به مدخل بعد شود.
« قبلی صفحه ۱ از ۷ ۲ ۳ ۴ ۵ ۶ ۷ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.