اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

غبق

نویسه گردانی: ḠBQ
غبق . [ غ َ ] (ع مص ) شراب شبانگاهی خوردن وخورانیدن . (منتهی الارب ). || سیراب کردن یا دوشیدن شتر و گوسفند به شامگاه . (اقرب الموارد).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۶ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۷ ثانیه
قبق . [ ق َ ب َ ] (ترکی ، اِ) دارکدو. و آن را برجاس نیز مینامند. (از بهار عجم ) ۞ : ای از خجل کل طویل احمق طفلان مناره را قدت داد سبق زان ...
قبق . [ ق َ ] (اِخ ) نامی است که جغرافی نویسان عرب به سلسله جبال قفقازداده اند و اگرچه برخی کوه قاف را با آن یکی میداننداما همریشه بودن ...
قبق کتک . [ ق َ ک َ ] (ترکی ، صوت مرکب ) کلمه ٔ فعل است یعنی ملتفت باش ، مواظب باش که مهمان ۞ می آید. (ناظم الاطباء). قَبق گُرگ . (ناظم ...
قبق گرگ . [ ق َ گ ُ ] کلمه ٔ فعل است یعنی ملتفت باش و مواظب باش که مهمان می آید. (ناظم الاطباء). قبق کتک . رجوع به قبق کتک شود. (اشتین...
قبق انداز. [ ق َ ب َ ] (نف مرکب ) تیرانداز. هدف زننده . (آنندراج ). رجوع به قبق و قباق افکنی شود.
جبال قبق . [ ج ِ ل ِ ق َ ب َ ] (اِخ ) همان جبال قفقاز است . (از سرزمینهای خلافت شرقی ترجمه ٔ محمود عرفان ص 195). رجوع به جبال قفقاز شود.
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.