اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

عروج

نویسه گردانی: ʽRWJ
عروج . [ ع ُ ] (ع مص ) بلند گردیدن و برآمدن . (از منتهی الارب ). بر آمدن و به بالا برشدن ، و با لفظ «کردن » مستعمل است . (از آنندراج ). به بالا بر شدن . (دهار) (ترجمان القرآن جرجانی ). به بالا برشدن و به آسمان برشدن . (المصادر زوزنی ) (تاج المصادر بیهقی ). بالا رفتن . (از اقرب الموارد). برآمدن . بر شدن . هوا گرفتن . مقابل نزول . مقابل هبوط. (یادداشت مرحوم دهخدا).
- عروج کردن ؛ برآمدن . برشدن .
|| عرج فی الدرجة أو السلم ؛ از نردبان بالا رفت . (از اقرب الموارد). برآمدن بر نردبان و بلند گردیدن . (ناظم الاطباء). || عُرج به (صیغه ٔ مجهول )، او را بالا برد. (از اقرب الموارد). برد او را. (ناظم الاطباء). || رسیدن در پای کسی ، پس لنگیدن . (منتهی الارب ). چیزی به پای کسی خوردن ، پس مانند اشخاص لنگ راه رفتن ، در حالی که این لنگی از خلقت او نباشد. اما اگر لنگی از خلقت او باشد، آن را عَرَج گویند. (از اقرب الموارد). || (اِمص ) صعود و ترقی . (ناظم الاطباء) :
مکان علم است نفست را زبان اندیشه ٔ رهرو
نزولت پایه ٔ ادنی عروجت منزل ایقان .

ناصرخسرو.


بلکه در هاروت و ماروت این شراب
از عروج چرخشان شد سد باب .

مولوی .


که کمینه ٔ این کمین باشد بقا
تا ابد اندرعروج و ارتقاء.

مولوی .


|| (اِ) ج ِ عرج [ ع َ / ع ِ ]. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). رجوع به عرج شود.
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۴ مورد، زمان جستجو: ۰.۰۸ ثانیه
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید اینجا کلیک کنید.
اصحاب عروج . [ اَ ب ِ ع ُ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) اصحاب العروج . در تداول تصوف و حکمت اشراق بر گروهی اطلاق میشود که در پرتو ریاضت و تهذیب ...
اروج . [ اَ ] (اِ) درخت سرو کوهی و عرعر.
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید اینجا کلیک کنید.
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.