اجازه ویرایش برای همه اعضا

اخلاط چهارگانه خلط های اربعه طبایع اربعه

نویسه گردانی: ʼḴLAṬ CHARGANH ḴLṬ HAY ʼRBʽH ṬBAYʽ ʼRBʽH
خلط‌های چهارگانه (اخلاط اربعه یا گشن‌های چهارگانه) هر چهار مزاج از مردم (گرم و سرد و تر و خشک)[۱]؛ هر یک از چهار مایع در تن جاندار، که ریشه و اساس پزشکی سنتی و پزشکی ایرانی می‌باشند: خون، صفرا، سودا، بلغم. جمع آن اخلاط است که به همین دلیل گاه از طب سنتی به طب اخلاطی تعبیر می‌شود.[۲] و نیز از هر کدام از خلط‌های فوق طبایع و مزاج‌های چهارگانه به وجود می‌آید و به همین منوال هر کدام از طبایع مثال جهان بیرون و نماینده فصل‌ها و عناصر موجود در طبیعت هستند که به ترتیب (دم-گرم و تر-بهار-هوا)، (صفراء-گرم و خشک- تابستان-آتش)، (سوداء-سرد و خشک- پاییز-خاک)، (بلغم-سرد و تر-زمستان-آب). یادآوری می‌شود که عنصر در پزشکی سنتی ایرانی و پزشکی ایرانی مواد دارای خواص یکسان را می‌گویند برخلاف علوم تجربی که عنصر ماده تجزیه ناپذیر را می‌گویند و نیز طب اخلاطی و نیز اخلاط اربعه شاخه‌ای از فلسفه (طبیعیات فلسفه) می‌باشد.[۳][۴][۵][۶]
خلط رطوبتی است اندر تن مردم روان و جایگاه طبیعی آن رگهاست و اندامهایی که میان تهی باشند چون معده و جگر و سپرز و زهره و این خلط از غذا خیزد و بعضی خلطها خوبند و بعضی بد. آنچه نیک باشد، آنست که اندر تن مردم اندرفزاید و به بدل آن تریها که خرج می‌شود، بایستد و آنکه بد باشد، آنست که به این کار نشاید و آن، آن خلط باشد که تن از او پاک باید کرد به داروها. و خلطها چهارگونه‌است: خون است و بلغم و صفراء و سوداء. (ذخیرهٔ خوارزمشاهی): میخواره را گاه گاه قی افتد و گاه اسهال نگذارد که خلط بد در معده گرد آید. تبها و بیماری که از خلطهای لزج و فاسد تولد کند. (نوروزنامه).
محتویات [نمایش]
تاریخچه [ویرایش]

مکتب طب اخلاطی (Humorisme) که واضع آن را بقراط، طبیب معروف یونانی می‌دانند، مدت ۱۶ قرن در سراسر کشورهای جهان حاکم بر اصول علم طب بوده و کلیه پزشکان دنیا کم و بیش از آن پیروی می‌کرده‌اند، در چند قرن اخیر، دانشمندان اروپا همان مکتب را که بر اساس مایعات درونی بدن استوار بوده پذیرفته و ضمن تغییرات نامحسوس و تدریجی، بصورت قابل بیان‌تر در آوردند.
طب اخلاطی مسلماّ پیش از بقراط نیز وجود داشته و آن پزشک دانشمند اصول آنرا از پیشینیان اقتباس کرده‌است.
بقراط، انباذقلس(Empedocle) و دیگران به چهار عنصر (خاک، آب، هوا و آتش) و چهار خاصیت این عناصر (گرمی، سردی، تری و خشکی) معتقد بوده و به وجود چهار مایع اصلی در بدن انسان و حیوانات قائل بودند که آنها عبارتند از: خون(گرم و تر)، بلغم(سرد و تر)، صفراء(گرم و خشک) و سوداء(سرد و خشک)، و دخالت این چهار مایع را در کلیه حالات بدنی اعم از تغییرات فیزیولوژیک و پیدایش بیماریها و بهبود حال بیماران موثر دانسته و می‌گفتند: هر گاه این چهار مایع به نسبت طبیعی و متعادل با یکدیگر در بدن وجود داشته باشد بدن سالم است، ولی اگر یکی از این مایعات یا چند تا از آنها از نظر کمی (نسبت بسایر اخلاط) یا از نظر کیفی متحمل تغییراتی شوند(خواه این تغییرات بعلت سوء تغذیه یا تنفس هوای فاسد یا بواسطه شدت گرمای هوا باشد که در این صورت آنچه از بدن دفع می‌شود افزایش پیدا نموده و یا بالعکس فضولات دربدن متراکم می‌گردند) تعادل این مایعات بر هم خورده، و در این حال ساختمان طبیعی بدن تغییر کرده و مواد مختلفی بوجود می‌آید که طعم آنها تلخ، شور، شیرین، ترش یا بی طعم می‌باشد و بر حسب کم و بیشی مقدار یا کیفیت آنها کم و بیش زیان آور می‌گردند، و باین ترتیب امتلاء(Plethore) یا لاغری شدید بروز می‌کند.
نه تنها با غلبه یک، دو یا سه نوع از اخلاط بیماری بروز می‌کند، بلکه در سنین مختلف نیز بر حسب وضعیت جسمانی غلبه یکی از اخلاط محرز است. بدین سبب ما می‌توانیم بر حسب سن بیمار، نوع خلط غالب را در خصوص تشخیص بیماری فعلی در نظر آوریم. البته درمان بیماریهای عارض شده را نیز، از این طریق می‌توان بسهولت انجام داد.
قدما معتقد بودند که طبیعت برای اصلاح حال بدن چند راه را انتخاب می‌کند:
یکی از آنها تغییراتی است که در اثر عکس العمل طبیعت در داخل بدن انجام گرفته و هدفش این است که بدن را بحالت و طبیعت اصلی خود برگرداند و این عمل را تعدیل نامیده و داروهائی که برای انجام این منظور بکار می‌بردند محلل می‌نامیدند.
در حالت دوم طبیعت بترتیب دیگری عمل می‌کند و آن این است که خلط را اگر غلیظ شده باشد رقیق و اگر رقیق شده باشد غلیظ کرده و از بدن دفع می‌نماید، و این عمل را نضج اخلاط می‌گفتند و معتقد بودند این عمل بعلت دخالت قوه مدبره بدنی یا تدبیر که آن را طبیعت می‌نامیدند انجام می‌گیرد و آن را به قوه‌ای نسبت می‌دادند موسوم به نیروی حیاتی.
عمل نضج مواد توام با حالاتی کم و بیش خطرناک در بدن بوده و منتهی به حالتی بنام بحران می‌شود که گاهی سرانجام آن به نفع بدن و زمانی وخیم و خطرناک می‌باشد و در این بحران مواد زائد از بدن دفع شده و اگر منجر بسلامت بیمار گردد، مواد زائد از راه مدفوع و عرق و ادرار یا قی دفع می‌شود، اگر طبیعت قادر به دفع اخلاط فاسد نباشد، این مواد بجای این که از بدن دفع شوند متوجه اعضاء و احشاء داخلی بدن شده و تولید رسوب مضرّی در اعضاء مزبور می‌نمایند، ولی غالباّ کلیه اجزاء بدن بعلت ارتباط عملی صمیم که با یکدیگر دارند مانند عامل واحدی اثر کرده و در عمل نضج یا بحران شرکت می‌نمایند و اگر بحران مساعد باشد بیمار بهبود می‌یابد.
اکثر امراض در اثر غلبه یا ضعف اخلاط اربعه بروز می‌نماید. غلبه مقدار آنها امتلاء(Plethore) را بوجود می‌آورد؛ هر یک از این اخلاط ممکن است عفونت پیدا کرده و آثار آن در تمام بدن ظاهر شود، همچنین تحت تاثیر بعضی عوامل اخلاط بدن ممکن است گرمتر، سردتر، خشک تر، ترتر، شیرین تر، شورتر، عفص تر، ترش تر از آنچه در حال طبیعی هستند بشود.
شواهدی از منابع تاریخی [ویرایش]

حکیم میسری پزشک قرن چهارم هجری در کتاب شریف دانشنامه در علم پزشکی در مورد غلبه هر یک از اخلاط می‌فرماید:
دلیــــل غلـــبهّ صفـــــــرای بد خـــوی بگـــــویم من ترا چابوک و نیـــــــکوی
قی صفـــرا و زردی چــشـم بیـمار و بول زرد یا همــــرنگ گلــــــــــنار
و زردی روی و تلـخی روی از آنست که صفـــــرا در تن او کامرانســـــت
دلیلست این که آنکس از گـش زرد شده بیـــــمار و زو آمــــد بدو درد
نشـان غلـبه ســــــودا شــنیدم خــــــداوندان ســـــــودا نیـز دیـدم
دلیـــلست آنکه رنگ و لون تاریک و نبـض شـیریانش هســــت بــــــــاریک
همـیشه معــده وی هـــــست سـوزان بدل در فکرتش باشــــــد فـــــــروزان
سیـــه بینی تو، لون بول و خــونش سیـــــــه باشـــــد اگر آری برونش
نشـان غلــــــــبه بلغم بگــویم ز دل زنـــگار نادانی بـــــــشویم
نــشان وی تن آســـــانی و کندی نباشد اندرو زفتـی و تنـــــــدی
خیـو بسیار و خواب آیدش بســیار و بول وی ســـــپید و بــرف کطردار
طــعامش بد گوارد نیز معــــــده به بی کامی بر آید زود خنــــــده
نــــــشان غلــبه خون می بگویم نــــــشان دردها جمــــــــــله بجــویم
دمامیـــــل و بثور و طعم شیرین دلیل خــــــون نیابی بیشــــتر زین
کســـی بیند بخواب اندر بــسی آب و گر باران و برف آیدش در خـواب
دلیلست کندرو سلطان بلـــــغم قـــوی گشــــت و گرفته جای محکم
گر آتش بیند اندر خــــواب بسیار برو غالــــب بود صفـــرای بد کار
کســــــی گر رنگهای ســرخ بیند بخـــواب اندر همه ســـــطـرخی گزیند
دلیلست این که خونش غلـبه دارد و خــون، آن جســـــــم او را علت آرد
کســــی بیند بخوابش دود تـــاریک و هر چه آن با ســیاهی هسـت نزدیک
نشانست این که می ســــــودا نماید و ســـــــودا می بود علت فــــزاید
حال با توجه به موارد بالا مشاهده می‌کنیم که نه تنها با غلبه یک، دو یا سه نوع از اخلاط بیماری بروز می‌کند، بلکه در سنین مختلف نیز بر حسب وضعیت جسمانی غلبه یکی از اخلاط محرز است. بدین سبب ما می‌توانیم بر حسب سن بیمار، نوع خلط غالب را در خصوص تشخیص بیماری فعلی در نظر آوریم. البته درمان بیماری‌های عارض شده را نیز، از این طریق می توان بسهولت انجام داد.
قدما معتقد بودند که طبیعت برای اصلاح حال بدن چند راه را انتخاب می‌کند: یکی از آنها تغییراتی است که در اثر عکس العمل طبیعت در داخل بدن انجام گرفته و هدفش این است که بدن را بحالت و طبیعت اصلی خود برگرداند و این عمل را تعدیل نامیده و داروهائی که برای انجام این منظور بکار می‌بردند محلل می‌نامیدند، در حالت دوم طبیعت بترتیب دیگری عمل می‌کند و آن این است که خلط را اگر غلیظ شده باشد رقیق و اگر رقیق شده باشد غلیظ کرده و از بدن دفع می‌نماید، و این عمل را نضج اخلاط می‌گفتند و معتقد بودند این عمل بعلت دخالت قوه مدبره بدنی که آنرا طبیعت می‌نامیدند انجام می‌گیرد و آنرا به قوه‌ای نسبت می‌دادند موسوم به نیروی حیاتی. عمل نضج مواد توام با حالاتی کم و بیش خطرناک در بدن بوده و منتهی به حالتی می‌شود بنام بحران که گاهی سرانجام آن به نفع بدن و زمانی وخیم و خطرناک می‌باشد و در این بحران مواد زائد از بدن دفع شده و اگر منجر به سلامت بیمار گردد، مواد زائد از راه مدفوع و عرق و ادرار یا قی دفع می‌شود، اگر طبیعت قادر به دفع اخلاط فاسد نباشد، این مواد بجای این که از بدن دفع شوند متوجه اعضاء و احشاء داخلی بدن شده و تولید رسوب مضری در اعضاء مزبور می‌نمایند، ولی غالباً کلیه اجزاء بدن بعلت ارتباط عملی صمیم که با یکدیگر دارند مانند عامل واحدی اثر کرده و در عمل نضج یا بحران شرکت می‌نمایند و اگر بحران مساعد باشد بیمار بهبود می‌یابد. اکثر امراض در اثر غلبه یا ضعف اخلاط اربعه بروز می‌نماید. غلبه مقدار آنها امتلاء(Plethore) را بوجود می‌آورد؛ هر یک از این اخلاط ممکن است عفونت پیدا کرده و آثار آن در تمام بدن ظاهر شود، همچنین تحت تاثیر بعضی عوامل اخلاط بدن ممکن است گرمتر، سردتر، خشک تر، ترتر، شیرین تر، شورتر، عفص تر، ترش تر از آنچه در حال طبیعی هستند بشود.
در فرهنگ عامه [ویرایش]

چهـــــار طبع مخالف سر کش چند روزی شوند با هم خوش
چون یکی زین چهار شد غالب جان شیرین برآید از قالـب
[۷]
شعر فوق از سعدی، نمونه‌ای از توجه عامه و حتی شعراء به این مطلب است.
هضم غذا و نحوه تولید خلط‌های چهارگانه [ویرایش]

بشر با خوردن غذا حیات خود را حفظ می‌کند. نیروهای گوارشی و تغذیه تا زمانی که غذا به خون تبدیل شود به طور ناخودآگاه کار می‌کنند و سپس نیروی رشد جانشین شده و آن را به گوشت و استخوان تبدیل می‌کند. گوارش یعنی غذای درون بدن به وسیله گرمای طبیعی تغییر کند(جوشیده یا پخته شود) تا اینکه عملاً بخشی از بدن گردد.
غذایی که وارد دهان می‌شود و به وسیله فک‌ها جویده می‌شود تحت تاثیر گرمای دهان حاصل از دمای بدن و عمل آنزیم‌ها که واکنش شیمیایی را موجب می‌شوند قرار می‌گیرد و مجدداً تولید گرما می‌کند که به این مرحله هضم اول گویند.
سپس غذا بلعیده شده و مستقیماً به درون معده می‌رود و گرمای معده اسید هیدروکلریک، سودا آن را مجدداً می‌جوشاند (هضم دوم) تا اینکه توده نیمه مایعی می‌گردد که کیموس - عصاره غذای جوشیده - نامیده می‌شود. معده این عصاره را به کبد می‌فرستد و بخشی از غذا که در روده‌ها رسوب می‌کند از طریق مجرای پیشاب و راست روده دفع می‌گردد. زمانی که این رسوبات خارج می‌شوند کیموس بیشتر تصفیه شده و سپس گرمای کبد کيموس را بیشتر می‌جوشاند تا اینکه به خون تازه تبدیل شود. در این خون حبابهای ریزی شناور است که از جوشیدن آن به وجود می‌آید که زرداب صفراء نامیده می‌شود. به تدریج که فرایند ادامه می‌یابد بخشی از این زرداب سخت و خشک شده که سودا نامیده می‌شود. گرمای طبیعی کبد برای جوشاندن قسمت‌های غلیظ تر باقیمانده که خلط نامیده می‌شود، کاملاً کافی نیست. سپس کبد تمام این اجزاء را به ریه‌ها و شریان‌ها می‌فرستد که در آنجا گرمای طبیعی شروع به جوشاندن آنها می‌کند و فرایند گوارش ادامه می‌یابد. خون تمیز بخار مرطوب و گرمی را که در طب سنتی خلط(اختصاصاً) نامیده می‌شود، تولید می‌کند که روح حیوانی (حیات) را در بشر حفظ می‌کند. در این مرحله نیروی رشد بر خون عمل کرده و آن را تبدیل به گوشت می‌کند. بخش‌های غلیظ‌تر آن تبدیل به استخوان می‌شود. قسمت‌هایی که برای بدن لازم نیست و یا بدن نمی‌تواند از آنها استفاده کند (مواد فرعی و زاید) به شکل انواع گوناگون مواد زاید - از قبیل: عرق، مخاط، بزاق و اشک به بیرون فرستاده می‌شود. مطالب مذکور توضیحی عمومی از نحوه هضم غذا و تولید اخلاط اربعه می‌باشد.[۸]
انواع غذاها و تاثیر آنها در صحت و بیماری [ویرایش]

«غذای مطلق آن است که تاثیر و تاثر آن در بدن بماده فقط باشد نه بکیفیت، بدین قسم که چون وارد بدن گردد، بدن از آن متاثر و متغیر نشود، و از مزاج اصلی خود نگردد، بلکه در آن تصرف نموده و صورت غذائی آنرا متغیر و متبدل گرداند که صورت اصلی آن نماند مستحیل بصورت خلطی شود و ما بالقوه آنرا بفعل آورد و مستعد این شود که بگردد جزء عضو و بر اقطار ثلثه اعضاء بیفزاید و فائض گردد بر آن صورت عضوی از مبداء فیاض جل اسمه[۹].
غذای مطلق حفظ حرارت حیوانی می‌کند برساندن بدل مایتحلل. غذای مطلق که موصوف به یکی از کیفیات نباشد، یعنی غالب بر آن کیفیتی از کیفیات اربعه بر ماده آن نباشد، بلکه ماده آن غالب بر کیفیت باشد، که از خون کامل النضج معتدل المقدار تولد یابد، باعث گرمی بدن می‌شود، یعنی حفظ حرارت می‌نماید بر حال خود بایصال بدل ما یتحل نه بمعنی آنکه احداث می‌نماید در بدن گرمی زیاده از گرمی اصلی بدن[۱۰].
غذای دوایی آن است که تاثیر آن در بدن به ماده و کیفیت هر دو باشد با غلبه ماده که بعد از تاثیر و تاثر از آن خلطی حاصل گردد که جزء بدن و مشابه آن تواند شد، و با آن اندک کیفیتی و مزاجی باشد غالب بر کیفیت و مزاج اصلی بدن و اندک تغیری در بدن نماید بکیفیت خود بهر کیفیتی که باشد مانند: کاهو و مطبوخ جو، و آش جو و خیار و کدو و هندوانه و خربزه و انگور و اسفناج و بابونه و شبت و شلغم و چغندر و هویج و کلم و ماش و عدس و نخود و لوبیا و امثال این‌ها[۱۱].
دوای غذایی آن است که تاثیر آن در بدن به کیفیت و ماده هر دو باشد با غلبه کیفیت، و بدن را متغیر سازد باندک تغییری، و ثانیاّ بدن در آن تصرف نماید، و از آن خلط بسیار کمی حاصل گردد، که قابلیت غذائیت و جوهر بدن شدن و فیصان صورت عضوی داشته باشد با احداث کیفیتی غالب بر بدن مانند: تره و نعناع و برگ کاسنی و سیر و پیاز و آلو و خرما و بذرها مانند: بزر خیار و خربزه و هندوانه و کدو و امثال این‌ها[۱۲].

منابع [ویرایش]

دانشنامه در علم طب، حکیم می‌سری(قرن چهارم هجری)، باهتمام دکتر برات زنجانی انتشارات دانشگاه تهران، چاپ دوم، ۱۳۷۳.
مقدمه و حواشی کتاب شریف ذخیره خوارزمشاهی - چاپ سلسله انتشارات انجمن آثار ملی ۲۵۳۶/۱۲/۲۸
لغت نامه دهخدا
درمان طبیعی - رابرت تامسون، ترجمه دکتر محمد حسن راشد محصل و مریم عرفانیان حسینی، انتشارات جهاد دانشگاهی مشهد،۱۳۷۸.
خلاصه الحکمه صفحه ۱۶۱
طب الفقراء و المساکین، ابو جعفر احمد بن ابراهیم بن ابی خالد بن الجزار(قرن چهارم هجری)، تحقیق دکتر وجیهه کاظم آل طعمه، زیر نظرِ دکتر مهدی محقق و دکتر سید محمد نقیب العطّاس، با همکاری مشترک موسسه مطالعات اسلامی دانشگاه تهران و موسسه بین‌المللی اندیشه و تمدن اسلامی کوالالامپور مالزی، تهران ۱۳۷۵.
گلستان سعدی.
پانویس [ویرایش]

↑ ناظم الاطباء
↑ طب ایرانی مادر مکاتب پزشکی جهان
↑ ٪D8٪B7٪D8٪A8-٪D8٪B3٪D۹٪۸۶٪D8٪AA٪DB٪8C-٪D8٪A8٪D8٪B1٪DA٪AF٪D8٪B1٪D۹٪۸۱٪D8٪AA٪D۹٪۸۷-٪D8٪A7٪D8٪B2-٪D8٪B7٪D8٪A8٪DB٪8C٪D8٪B9٪DB٪8C٪D8٪A7٪D8٪AA-٪D۹٪۸۱٪D۹٪۸۴٪D8٪B3٪D۹٪۸۱٪D۹٪۸۷-٪D8٪A7٪D8٪B3٪D8٪AA.html طب سنتی برگرفته از طبیعیات فلسفه‌است
↑ پژوهشگاه علوم و فرهنگ ایرانی - طب سنتی برگرفته از طبیعیات فلسفه‌است
↑ درمانسرا - اخبار: طب سنتی برگر٠ته از طبیعیات ٠لس٠ه است
↑ گروه اخلاق و تربیت - طب سنتی برگرفته از طبیعیات فلسفه‌است
↑ گلستان سعدی.
↑ درمان طبیعی - رابرت تامسون - ترجمه دکتر محمد حسن راشد محصل و مریم عرفانیان حسینی - نشر جهاد دانشگاهی مشهد - چاپ اول، تابستان ۱۳۷۸
↑ خلاصه الحکمه، صفحه ۱۶۱
↑ خلاصه الحکمه، صفحه ۱۸۸
↑ خلاصه الحکمه، صفحه ۱۶۱
↑ خلاصه الحکمه، صفحه ۱۶۱
[نهفتن]
ن • ب • و
طب سنتی
جهان‌بینی
طب کل‌نگر • دیدگاه فلسفی پزشکی سنتی • دیدگاه متخصصان طب سنتی و پزشکی رایج درباره یکدیگر
رشته‌ها
بیماری‌های سر و چشم: نزله و زکام • سر درد • روان‌پزشکی • چشم‌پزشکی •
پزشکی داخلی: ریزش مو و طب سنتی • قلب • غدد داخلی • گوارش • خون‌شناسی • کبد • بیماری‌های عفونی • مراقبت‌های ویژه • کلیه • سرطان‌شناسی • راست‌روده (بواسیر، شقاق، خروج مقعد) • ریه‌شناسی • روماتولوژی • بیماری‌های پوست (برص، بهک، قوبا، داءالثعلب، داءالحیه، داءالصدف، شری، اگزما، ترک پوست) • بیماری‌های زنان • یائسگی • پزشکی سالمندان • پزشکی کودکان • میزان سوخت‌وساز پایه •
جراحی: بی‌حسی • قطع عضو • جراحی مجاری ادرار • شکسته‌بندی •
دیگر موارد: مزاج • خلط‌های چهارگانه (بلغم، صفرا، سودا، خون) • تشخیص بیماری در طب سنتی • مراقبت تسکینی • ماساژ و رگ شناسی • روان‌پزشکی • تاریخ پزشکی • پزشکی بیمارستان • آموزش پزشکی سنتی • اصطلاحات دارویی پزشکی سنتی • خونگیری (فصد، حجامت) • بادکش • داغ‌گذاری •
قرابادین (داروسازی)
داروهای مفرد: گیاهی • معدنی‌ • جانوری •
داروهای مرکب: مزاج مرکب • معجون • اطریفل • شراب • ربّ • قرص • شیاف چشمی • سرمه • معجون مسهل (ایارج) • ضد سم (تریاق) • حب • شادی بخش (مفرح) • داروهای دندان (سنون) • انگشت‌پیچ (لعوق) • مربا • مرهم • غرغره • مطبوخ (پختنی) • آب ریشه‌ها (ماءالاصول) • قی‌آور • مسکن • روغن • شیاف مقعدی • شیاف مهبلی • منضج •
نظریه‌ها
کواکب و پزشکی سنتی • تشکیل جنین • جنسیت جنین • گردش خون •
کتاب‌ها
قانون در طب • التصریف • الحاوی • ذخیره خوارزمشاهی • تحفه حکیم مومن • قصص و حکایات المرضی
ویکی‌پروژه پزشکی سنتی • درگاه پزشکی سنتی
رده‌ها: پزشکی پزشکی ایران یپزشکی سنتی تاریخچه ایده‌ها

قس اردو

قانون طب میں خِلط (humor) جسم انسانی کے ان سیال (fluid) مادوں سے ہوتی ہے کہ ایک خاص توازن میں ملکر بدن کو بناتے ہیں اور انکا یہ توازن بحالت صحت اپنی کامل صورت میں تصور کیا جاتا ہے؛ خلط (خ پر زیر) کی جمع اخلاط کی جاتی ہے۔
زمرہ: طب یونانی

قس انگلیسی

Four temperaments is a proto-psychological interpretation of the ancient medical concept of humorism and suggests that four bodily fluids affect human personality traits and behaviors. The temperaments are sanguine (pleasure-seeking and sociable), choleric (ambitious and leader-like), melancholic (introverted and thoughtful), and phlegmatic (relaxed and quiet).
The Greek physician Hippocrates (460–370 BC) incorporated the four temperaments into his medical theories. From then through modern times, they, or modifications of them, have been part of many theories of medicine, psychology and literature.
Contents [show]
[edit]History and development

Temperament theory has its roots in the ancient four humors theory. It may have origins in ancient Egypt[1] or Mesopotamia,[2] but it was the Greek physician Hippocrates (460–370 BC) who developed it into a medical theory. He believed certain human moods, emotions and behaviors were caused by body fluids (called "humors"): blood, yellow bile, black bile, and phlegm. Next, Galen (AD 131–200) developed the first typology of temperament in his dissertation De temperamentis, and searched for physiological reasons for different behaviors in humans. He mapped them to a matrix of hot/cold and dry/wet taken from the Four Elements.[3] There could also be "balance" between the qualities, yielding a total of nine temperaments. The word "temperament" itself comes from Latin "temperare", "to mix". In the ideal personality, the complementary characteristics or warm-cool and dry-moist were exquisitely balanced. In four less ideal types, one of the four qualities was dominant over all the others. In the remaining four types, one pair of qualities dominated the complementary pair; for example; warm and moist dominated cool and dry. These latter four were the temperamental categories Galen named "sanguine", "choleric", "melancholic" and "phlegmatic" after the bodily humors, respectively. Each was the result of an excess of one of the humors that produced, in turn, the imbalance in paired qualities.[4][5][6]
In his Canon of Medicine (a standard medical text at many medieval universities), Persian polymath Avicenna (980–1037 AD) extended the theory of temperaments to encompass "emotional aspects, mental capacity, moral attitudes, self-awareness, movements and dreams."[7]
Nicholas Culpeper (1616–1654) made great use of humours as a philosophical concept which found expression in astrological correspondences. He published a discourse on how they acted as governing principles in bodily health in his English Physician and Family Dispenstory[8] and explained their influence upon physiognomy and personality in his Semeiotica Urania.[9] Immanuel Kant (1724–1804), Rudolf Steiner (1861–1925), Alfred Adler (1879–1937), Erich Adickes (1866–1925), Eduard Spranger (1914), Ernst Kretschmer (1920), and Erich Fromm (1947) all theorized on the four temperaments (with different names) and greatly shaped our modern theories of temperament. Hans Eysenck (1916–1997) was one of the first psychologists to analyze personality differences using a psycho-statistical method (factor analysis), and his research led him to believe that temperament is biologically based. The factors he proposed in his book Dimensions of Personality were Neuroticism (N) which was the tendency to experience negative emotions, and the second was Extraversion (E) which was the tendency to enjoy positive events, especially social ones. By pairing the two dimensions, Eysenck noted how the results were similar to the four ancient temperaments.
Other researchers developed similar systems, many of which did not use the ancient temperament names, and several paired extroversion with a different factor, which would determine relationship/task-orientation. Examples are DiSC assessment, social styles, and a theory that adds a fifth temperament. One of the most popular today is the Keirsey Temperament Sorter, whose four temperaments were based largely on the Greek gods Apollo, Dionysus, Epimetheus and Prometheus, and were mapped to the 16 types of the Myers-Briggs Type Indicator (MBTI). They were renamed as Artisan (SP), Guardian (SJ), Idealist (NF), and Rational (NT). Rather than using extroversion and introversion (E/I) and task/people focus, like other theories, KTS mapped the temperaments to "Sensing" and "Intuition" (S/N, renamed "concrete" and "abstract") with a new pair category, "cooperative" and "pragmatic" . When "Role-Informative" and "Role-Directive" (corresponding to orientation to people or to task), and finally E/I are factored in, you attain the 16 types. Finally, the Interaction Styles of Linda V. Berens combines Directing and Informing with E/I to form another group of "styles" which greatly resemble the ancient temperaments, and these are mapped together with the Keirsey Temperaments onto the 16 types.
[edit]The four temperament types

This section does not cite any references or sources. (September 2012)
Each of the four types of humours corresponded in ancient times to a different personality type.


Emoticon representation of the four temperament types. Phlegmatic (top left), choleric (top right), melancholic (bottom right), and sanguine (bottom left).
[edit]Sanguine
The sanguine temperament is fundamentally impulsive and pleasure-seeking; sanguine people are sociable and charismatic. They tend to enjoy social gatherings, making new friends and tend to be boisterous. They are usually quite creative and often daydream. However, some alone time is crucial for those of this temperament. Sanguine can also mean sensitive, compassionate and romantic. Sanguine personalities generally struggle with following tasks all the way through, are chronically late, and tend to be forgetful and sometimes a little sarcastic. Often, when they pursue a new hobby, they lose interest as soon as it ceases to be engaging or fun. They are very much people persons. They are talkative and not shy. Sanguines generally have an almost shameless nature, certain that what they are doing is right. They have no lack of confidence. It is a warm-hearted and pleasant. He looks alive and very optimistic.
[edit]Choleric
The choleric temperament is fundamentally ambitious and leader-like. They have a lot of aggression, energy, and/or passion, and try to instill it in others. They can dominate people of other temperaments, especially phlegmatic types. Many great charismatic military and political figures were choleric. They like to be in charge of everything. However, cholerics also tend to be either highly disorganized or highly organized. They do not have in-between setups, only one extreme to another. As well as being leader-like and assertive, cholerics also fall into deep and sudden depression. Essentially, they are very much prone to mood swings.
[edit]Melancholic
The melancholic temperament is fundamentally introverted and thoughtful. Melancholic people often were perceived as very (or overly) pondering and considerate, getting rather worried when they could not be on time for events. Melancholics can be highly creative in activities such as poetry and art - and can become preoccupied with the tragedy and cruelty in the world. Often they are perfectionists. They are self-reliant and independent; one negative part of being a melancholic is that they can get so involved in what they are doing they forget to think of others.
[edit]Phlegmatic
The phlegmatic temperament is fundamentally relaxed and quiet, ranging from warmly attentive to lazily sluggish. Phlegmatics tend to be content with themselves and are kind. They are accepting and affectionate. They may be receptive and shy and often prefer stability to uncertainty and change. They are consistent, relaxed, calm, rational, curious, and observant, qualities that make them good administrators. They can also be passive-aggressive.
[edit]Decline in popularity

When the concept of the temperaments was on the wane, many critics dropped the phlegmatic, or defined it purely negatively, such as the German philosopher Immanuel Kant, as the absence of temperament. In the Five Temperaments theory, the classical Phlegmatic temperament is in fact deemed to be a neutral temperament, whereas the "relationship-oriented introvert" position traditionally held by the Phlegmatic is declared to be a new "fifth temperament."
[edit]Modern adaptations

Christian writer Tim LaHaye has attempted to repopularize the ancient temperaments through his books.[10][11][12] In Waldorf education and anthroposophy, the temperaments are used to help understand personality. They are seen as avenues into teaching, with many different types of blends, which can be utilized to help with both discipline and defining the methods used with individual children and class balance.
Psychologist and writer Florence Littauer also describes the four personality types in her book Personality Plus.
One of the most current assessments of the four temperaments, Personality Dimensions, was created in 2003 in Canada, utilizing the work of Linda Berens, David Keirsey, et al.[13]
Author Rupert Thomson used the four temperaments in his dystopian novel Divided Kingdom as the basis for dividing the population of a futuristic society.
[edit]See also

Fundamental Interpersonal Relations Orientation
Enneagram of Personality
Table of similar systems of comparison of temperaments
Myers-Briggs Type Indicator
Personality Plus
Five Temperaments
[edit]References

^ van Sertima, Ivan (1992). The Golden Age of the Moor. Transaction Publishers. p. 17. ISBN 1560005815.
^ Sudhoff, Karl (1926). Essays in the History of Medicine. Medical Life Press, New York. pp. 67, 87, 104.
^ http://webspace.ship.edu/cgboer/neurophysio.html
^ Kagan, Jerome (1998). Galen's Prophecy: Temperament In Human Nature. New York: Basic Books. ISBN 0465084052.
^ http://www.greekmedicine.net/b_p/Inherent_Temperament.html
^ http://sun2.science.wayne.edu/~tpartrid/Manuscripts/HEETemperament1.25.02.doc
^ Lutz, Peter L. (2002). The Rise of Experimental Biology: An Illustrated History. Humana Press. p. 60. ISBN 0896038351.
^ Nicholas Culpeper (1653) ‘An Astrologo-Physical Discourse of the Human Virtues in the Body of Man’, transcribed and annotated by Deborah Houlding. Skyscript, 2009 (retrieved 16 November 2011). Originally published in Culpeper's Complete Herbal (English Physician). London: Peter Cole, 1652.
^ Nicholas Culpeper, Semeiotica Urania, or Astrological Judgement of Diseases. London: 1655. Reprint, Nottingham: Ascella, 1994.
^ LaHaye, Tim (1966). The Spirit Controlled Temperament. Tyndale Publishing.
^ LaHaye, Tim (1984). Your Temperament: Discover Its Potential. Tyndale Publishing. ISBN 0842362207.
^ LaHaye, Tim. Why You Act the Way You Do. Tyndale Publishing. ISBN 0842382127.
^ "Personality Dimensions".
[edit]External links

Four Temperaments Test, personality test.
Arikha, Noga (2007). Passions and Tempers: A History of the Humours
Helminen, Päivi (1999). Discovering Our Potential: An Introduction to Character Types
In Our Time (BBC Radio 4) episode on the four humours in MP3 format, 45 minutes
Rudolf Steiner "The Four Temperaments" [1]
John T. Cocoris, Psy.D. Description of the 4 Primary Temperaments at fourtemperament.com
Descriptions of The Temperament Blends
Let's Enhance "The Four Temperaments" [2]
Categories: Personality typologies

قس عبری

ארבע הליחות הן בסיסה של תאוריה רפואית שהוצעה על ידי קלאודיוס גלנוס (יש המייחסים אותה להיפוקרטס בן המאה ה-5 לפנה"ס), ובאה להסביר את מקורן של המחלות.

על פי תאוריה זו לאדם ארבע ליחות – מרה שחורה, מרה צהובה (מרה), מרה לבנה (כיח) ומרה אדומה (דם). כאשר עקב גורמים חיצוניים יש עודף או חוסר באחת הליחות, יהיה האדם חולה. הרופא אמור לעזור לטבע בריפוי החולה באמצעות הקזה או הוספה של ליחות.

לתאוריית ארבע הליחות זיקה הדוקה לתאוריה רווחת אחרת ביוון העתיקה, זו של ארבעת היסודות. שילוב שתי התאוריות מוצג בטבלה הבאה:
ליחה מזג עונה יסוד איבר איכויות מצב-רוח מאפיינים
מרה אדומה (דם) מזג סנגוויני אביב אוויר כבד חם ולח בוטח אמיץ, מלא תקווה, אוהב
מרה לבנה (ריר) מזג פלגמטי חורף מים מוח/ריאות קר ולח אדיש רגוע, בלתי אמוציונלי
מרה צהובה (מרה) מזג כולרי קיץ אש כיס המרה חם ויבש מהיר חימה נוח לכעוס, רע מזג
מרה שחורה מזג מלנכולי סתיו אדמה טחול קר ויבש מלנכולי דיכאוני, חסר שינה, מוטרד

מדע הרפואה זנח תאוריה זו החל מהתפתחות הרפואה המודרנית, אולם במשך כמעט 2,000 שנים, עד המאה ה-15, ובחלקים ממנה אפילו עד המאה ה-18, דבקו בה הרופאים המערביים וניסו לרפא לפיה. למעשה, הם אף הצליחו במקרים רבים, כנראה עקב אמונת החולים שעמדה לזכותם. גם בפסיכולוגיה תאוריה זו הייתה מקובלת על רוב החוקרים, עד זמנו של וילהלם וונדט.

בהווה ישנן מספר אדפטציות של השיטה לזמנים מודרניים, לדוגמה עבודותו של הכותב הנוצרי טים לה היי[1][2][3]. בחינוך ולדורף ובאנתרופוסופיה השיטה משמשת להבנת האישיות. הבחינה המעודכנות ביותר של השיטה, ממדי אישיות, נוצרה בקנדה ב-2003, תוך כדי שימוש בעבודתם של לינדה ברנס ודיויד קיירסי. [4]

אריך פרום מציין כי בשימוש הרווח כיום נשתמרו רק הצדדים השליליים של המזגים. כולרי פירושו נוח לכעוס. מלנכולי - מדוכדך. סנגויני - אופטימי ביותר, ופלגמטי - איטי מדי[5].

תאוריה דומה קיימת באסיה ובעיקר סין. לפי תורות המזרח קיימת ביקום ובכל גוף אנרגיית החיים, הצ'י שהיא הבסיס לבריאות הנפשית והפיזית. בתורת הצ'י נעשה שימוש בחמשת היסודות של הרפואה הסינית: אש, עץ, אדמה, מים ומתכת, ואברי גוף שונים המשויכים לכל יסוד. הרפואה הסינית המסורתית מאבחנת ומטפלת על פי עקרונות אלו.

הביטויים העבריים "מרה שחורה", "שרוי במרה שחורה" ו"בעל מרה שחורה" עבור דיכאון או אדם הנמצא בדיכאון הם שריד לתאוריית ארבע הליחות. כך גם הביטוי: אדם בעל 'מזג טוב' - כלומר, אדם שארבע הליחות המרכיבות את גופו ממוזגות ומאוזנות ביניהן, כך שאף אחת מהן לא משתלטת יתר על המידה על אופיו.
הערות שוליים

^ Tim LaHaye (1966). The Spirit Controlled Temperament. Tyndale Publishing.
^ Tim LaHaye (1984). Your Temperament: Discover Its Potential. Tyndale Publishing. ISBN 0842362207.
^ Tim LaHaye. Why You Act the Way You Do. Tyndale Publishing. ISBN 0842382127.
^ Personality Dimensions.
^ ‏אדם לעצמו עמ' 47, הוצאת המורה, תשל"ו‏

קטגוריות:

היסטוריה של הרפואה
תאוריות מדעיות ארכאיות

قس اسپانیولی

La teoría de los cuatro humores o humoral, fue una teoría acerca del cuerpo humano adoptada por los filósofos y físicos de las antiguas civilizaciones griega y romana. Desde Hipócrates, la teoría humoral fue el punto de vista más común del funcionamiento del cuerpo humano entre los «físicos» (médicos) europeos hasta la llegada de la medicina moderna a mediados del siglo XIX.

En esencia, esta teoría mantiene que el cuerpo humano está lleno de cuatro sustancias básicas, llamadas humores (líquidos), cuyo equilibrio indica el estado de salud de la persona. Así, todas las enfermedades y discapacidades resultarían de un exceso o un déficit de alguno de estos cuatro humores. Estos fueron identificados como bilis negra, bilis, flema y sangre. Tanto griegos y romanos como el resto de posteriores sociedades de Europa que adoptaron y adaptaron la filosofía médica clásica, consideraban que cada uno de los cuatro humores aumentaba o disminuía en función de la dieta y la actividad de cada individuo. Cuando un paciente sufría de superávit o desequilibrio de líquidos, entonces su personalidad y su salud se veían afectadas.

Teofrasto y otros elaboraron una relación entre los humores y el carácter de las personas. Así, aquellos individuos con mucha sangre eran sociables, aquellos con mucha flema eran calmados, aquellos con mucha bilis eran coléricos, y aquellos con mucha bilis negra eran melancólicos. La idea de la personalidad humana basada en humores fue una base para las comedias de Menandro y, más tarde, las de Plauto.

Durante el período neoclásico en Europa, la teoría humoral dominó la práctica de la medicina, en ocasiones resultando en situaciones un tanto dramáticas. Prácticas típicas del siglo XVIII como el sangrado o la aplicación de calor eran el resultado de la teoría de los cuatro humores (en estos casos, para tratar los excesos de sangre y de bilis, respectivamente).

Por otro lado, debido a que mucha gente pensaba que existía una cantidad finita de humores en el organismo, era común la creencia de que la pérdida de fluidos era una forma de muerte.
Resumen de la teoría
Humor Estación Elemento Órgano Cualidades Adjetivación antigua Adjetivación moderna Características antiguas
sangre primavera aire corazón templado y húmedo sanguíneo artesano valiente, esperanzado, amoroso
bilis amarilla verano fuego hígado, vesícula biliar templado y seco colérico idealista mal temperamento, fácil de enojar
bilis negra otoño tierra bazo frío y seco melancólico guardián abatido, somnoliento, depresivo
flema invierno agua cerebro/pulmón frío y húmedo flemático racional calmado, indiferente
Véase también

Temperamento
Ernst Kretschmer

Categorías:

Historia de la medicina
Teorías científicas obsoletas
Personalidad
Fluidos corporales

قس دیگر

اطباء قدیم معتقد بودند که وقتی آدمی غذا می خورد، غذا درمعده و روده هضم شده و به درون جگر می رود و درکبد این غذا به چهار بخش تقسم میشود.
بخش نخست مایعی است زرد رنگ و از سه جزء دیگر سبکتر است و دررو می ایستد و نامش صفرا است.
جزء دوم سنگینتر است و بعد از صفرا قرار می?گیرد و رنگش سرخ است و خون نام دارد.
جزءسوم مایعی لزج و سفید است که آن را بلغم می?گفتند.
جزء چهارم که از همه سنگینتر است و مانند گل و لای می ماند، سودا نام دارد.
صفرا طبعی سرد و خشک؛ خون طبیعی گرم و تر؛ بلغم طبعی سرد و تر؛ و سودا طبعی سرد و خشک دارد.
طبق نظر اطبای قدیم، از آمیزش و کم و زیادی این طبایع چهارگانه، جمعاً 9 طبع پیدا میشود که عبارتند از: دَموی- سَوداوی- بلغمی- صفراوی- سرد و خشک- سرد و تر- گرم و خشک- گرم و تر- و بالاخره معتدل.
اگر غلبه باخون باشد رخسار و زبان سرخ می?شود، دهن?دره و خمیازه پیدا?شده، دهان شیرین می?شود و چیزهای سرخ درجلو چشم مجسم می?گردند و حواس پنجگانه کند شده و درپوست بدن انسان جوشها و دملهائی پیدا می?شوند. خون دماغ و خونریزی از لثه ها و بن دندانها علائمی از غلبه?ی خون است.
اگر صفرا غلبه کند، رنگ زرد می?شود؛ زبان بار زرد رنگ پیدا می?کند و طعم دهان تلخ می گردد. زبان درشت و خشک و بینی خشک می?شود؛ شخص احساس عطش زیاد می?کند. درمعده سوزش احساس می?شود؛ بی خوابی عارض گشته و در خواب و خیال اشیاء به رنگ زرد جلوه می?کنند.


اگر غلبه با سودا باشد، چهره تیره می?گردد؛ شخص لاغر می?شود؛ بدن جوش میزند و شخص به ترس و وحشت دچار می?گردد. تردید و دودلی، اندیشه?ی مخوف به انسان دست میدهد و درخواب و خیال، اشیاء به رنگ سیاه جلوه می?کنند.
اگر بلغم غلبه کند، رنگ انسان می پرد، پوست نرم و سست و آب دهان زیاد می?شود. شخص کمتر احساس تشنگی کرده و خوابش زیاد شده و چاق می?شود؛ حواس پنجگانه کند شده و آب بینی رقیق می?گردد و در خواب و خیال اشیاء سفید جلوه گر می?شوند.

اخلاط بیگانه و ضرردار
به عقیده?ی پزشکان قدیم، اگر کبد خوب کارنکند و خوراکیها کاملاً با اخلاط چهارگانه مستحیل نشوند، آنچه ناقص می?ماند در بدن تولید امراض می?کند. اگر مربوط به خون باشد طبعش گرمتر؛ اگر مربوط به صفرا باشد طبعش گرم و خشک و اگر مربوط به سودا باشد طبعش سرد و تر می گردد.

طبایع غدد
پزشکان قدیم ایران به سردی و گرمی، رطوبت و خشکی عقیده?ی زیادی داشتند و سرمنشاء تمام امراض را طبایع چهارگانه تصور می?کردند و برای هرخوراکی یک یا دو طبیعت قائل بودند.
طب جدید روی این افکار خط بطلان کشیده و تمام این عقاید و تجربیات را پوچ و واهی میداند. طب جدید می گوید هر بیماری علتی دارد و به گرمی و سردی و رطوبت مربوط نیست.
برخی از ناخوشیها به وسیله?ی سرایت میکرب ایجاد می?شوند، دسته?ای به ویروسها مربوطند، پاره ای از بیماریها نتیجه?ی سوء تغذیه و مسمومیّت غذائی است. دسته?ای هم به?کم و زیادبودن ترشحات غدد درون ریز و برون ریز بستگی دارند.

خرابی غدد نتیجه این کمبودهاست
غدد درون?ریز و برون?ریز بدن، عوامل ساختمانی بدن ما هستند و به مصالح ساختمانی نیاز دارند. هنگامی که ما غذای خوب و سالم و کامل می?خوریم و مصالح مورد نیاز آنها شامل آب،مواد غدائی، فلزات، ویتامینها و هورمونها را درست به آنها می?رسانیم، غدد سالم و کارا خواهند بود. برعکس وقتی به جای غذای درست از مواد غذائی ناسالم استفاده کنیم و یا باغذاهای ضد حیاتی خود را سیرکنیم و آنچه بدن و غدد نیاز دارند به آنها نرسانیم، غدد خسته و تنبل شده و سرانجام از کار باز می مانند و سلامتی به کل به خطر می افتد.

علم جدید چه می گوید؟
علم جدید می گوید خوراکیها ترکیبات مختلفی دارند... مقداری از آنها نشاسته و قند است که در بدن سوخته و تولید انرژی و حرارت می کند. چربیها هم به همین ترتیب می سوزند و تولید انرژی می?کنند و با مواد قندی رقابت دارند. بخش دیگر، مواد سفیده ای (پروتئین)ها هستند که خوراک غدد و نسوج بدن بوده و عضلات را می سازند.
علاوه بر اینها خوراکیها دارای ویتامینهای مختلف، دیاستازها و آنزیمها می باشند که در بدن اثرات گوناگون دارند.
هورمونها نیز یکی دیگر از مواد درون خوراکیها هستند. همچنین فلزات و املاح متعدد که هرکدام به نحوی برای تندرستی لازم است، در مواد خوراکی وجود دارند.
اگر ویتامینها و آنزیمها و دیاستازها و هورمونها نباشند و یا مقدارشان کافی نباشد، خوراکیها به صورت معمول و عادی برای بدن جنبه ی سم را خواهند داشت.

قس

اخلاط چهارگانه عبارتند از:

الف) سودا:

ماده ای است سیاه رنگ که در جگر تولید می شود و جایگاه اصلی آن طحال است.

طبع آن مانند خاک سرد و خشک و مزه آن گس متمایل به تلخی است.

سودا طبیعی همان رسوباتی است که در خون ایجاد می گردد و تیرگی خون از آن است. مزه آن بین شیرین و گس و متمایل به تلخ است.

سودای طبیعی بعد از تراوش از جگر دو قسمت می شود، قسمتی که همراه خون است وجود آن باعث در خون باعث نیرومندی و استحکام آن می شود و نیز سبب تغذیه استخوان ها می شود

قسمت دیگر سودای طبیعی از خون خارج می شود و به طحال می رود و سبب تقویت دهانه معده می شود و نیز دهانه معده را بوسیله ترشی خود تحریک می کند و سبب آگاهی انسان از گرسنگی و تحریک اشتها می شود.

ب) بلغم:

مایعی است که در معده تولید می شود و در بدن جایگاه خاصی ندارد و در تمام سطح بدن همراه با خون در جریان است. بلغم طبیعی در روند طبیعی خویش به خون تبدیل می شود. در واقع بلغم خون خامی است که در صورت پخته شدن به خون تبدیل میشود.مزه این نوع بلغم شیرین است و طبع آن سرد و تر است.

وجود بلغم برای اندامهای بلغمی مانند مغز و اندام های پر حرکت مانند مفاصل ضروری است زیرا وقتی اندام های بدن از جذب مواد غذائی محروم می گردند، به وسیله حرارتی که بلغم ایجاد می کند نیرو می گیرند.

ج) خون

خون مایعی است سرخ رنگ، گرم و مرطوب و جایگاه آن در کبد است و از طریق رگها در سطح بدن پخش می شود و عامل رسیدن غذا به اندام ها است.از این نظر خون برترین و مفیدترین اخلاط در بدن است.

خون طبیعی خونی است سرخ رنگ، بسیار شیرین، دارای طبیعتی گرم و تر و عاری از بوی بد. خونی که از جگر خارج می شود و به قلب برده می شود بدلیل آنکه حامل مواد غذائی و سودا و صفرا و بلغم است، غلظتش زیاد است. این خون در فاصله جگر تا قلب، آب اضافی و مقداری از سودا و صفرا و بلغم خویش را از دست داده و سرختر و روشن تر و روانتر از خون قبل می شود.

د) صفرا:

مایعی زرد رنگ، تلخ و دارای طبع گرم و خشک است. این خلط درجگر تولید میشود و جایگاه آن در کیسه صفرا است. صفرای طبیعی که همان کف خون است، رنگش مانند خون سرخ است.

صفرا مانند خون برای اندام های بدن لازم و ضروری است. صفرا به خون لطافت می بخشد و عبور آن را از مویرگها و مجاری باریک امکان پذیر میسازد. همچنین شش اندامی است که نیازش به صفرا بیش از اندام های دیگر است زیرا صفرای طبیعی خون، کمک کننده خوبی در عمل دم و بازدم است. صفرا سبب شستن روده ها از بلغم می شود(ضد بلغم) و نیز باعث تحریک ماهیچه های مقعد در انتهای دستگاه گوارش می شود و در نتیجه سبب احساس رفع قضای حاجت به انسان دست می دهد.

12- طبق نظر رازی اگر مقداری از خون را در ظرفی شیشه ای بریزیم و آن را مدتی به حال خود واگذاریم، خواهیم دید که مایع مورد آزمایش به چهارطبقه تقسیم می شود:

الف) طبقه زیرین که دارای رنگی سیاه و چون دُرد در کف ظرف ته نشین می شود، سودا است که از فیبرین خون لخته شده و گلبول های قرمز رسوب یافته تشکیل شده است.

ب) طبقه دوم که رنگ آن روشن تر از طبقه زیرین است و حالتی شبیه به سفیده تخم مرغ دارد، بلغم است که از گلبول های سفید و پلاکت ها تشکیل می شود.

ج) طبقه سوم که بعلت وجود هموگلوبین، دارای رنگی قرمز خواهد بود و خونابه را تشکیل می دهد، خون ( دَم ) است.

د) طبقه روئین که کف مانند است و دارای رنگی زرد می باشد، صفرا است.

13- با توجه به طبقات چهارگانه اخلاط و مقایسه آن با طبقات عناصرچهارگانه، خواهیم دید که مشابهت نزدیکی در آنها وجود دارد. جالینوس بر اساس جایگاه خاص اخلاط چهارگانه در خون و شباهت آن با جایگاه عناصر چهارگانه در طبیعت، هر یک از اخلاط را با یکی از عناصر شبیه دانسته است و در حقیقت این نظر مشترک همه دانشمندان طب قدیم بوده است و اساس طب قدیم بر پایه آن استوار است.

خلط عنصر صفت وزن

صفرا = آتش = گرم و خشک = سبک مطلق

خون = هوا = گرم و تر = سبک زیاد

بلغم = آب = سرد و تر = سنگین زیاد

سودا = خاک = سرد و خشک = سنگین مطلق
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
هیچ واژه ای همانند واژه مورد نظر شما پیدا نشد.
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.