اجازه ویرایش برای همه اعضا

رهام

نویسه گردانی: RHAM
رهام


رُهام، رُهام پسر گودرز و نوه کشواد، از سرداران بهرام‌گور در جنگ با خاقان چین، از پهلوانان ایران در شاهنامه که در جنگهای رستم شرکت میکرد واز دوران کیکاووس تا اوائل پادشاهی لهراسب نام او در شاهنامه می‌آید.

برای مثال در پادشاهی کی کاووس و رفتن او به مازندران می خوانیم:


خبر شد به طوس و به گودرز وگیو

به رُهام و گرگین و گردان نیو


که دستان به نزدیک ایران رسید

درفش همایونش آمد پدید

معنی واژه:
به معنای پرنده ای که شکارچی نیست، پرنده شکست ناپذیر . به معنای عدد بسیار ( منابع : لغت نامه دهخدا، منتهی الارب، ناظم الاطباء، آنندراج، اقرب الموارد.)
[ویرایش] در شاهنامه

او همراه کاووس و دیگر پهلوانان به مازندران رفت و گرفتار شد تا رستم آنان را رهانید. در جنگهایی هم که به خونخواهی سیاوش انجام شد حضور داشت. از کارهای مهم او کشتن بارمان تورانی در جنگ دوازده رخ است.*[۱]

در شاهنامه رُهام به همراه بسیاری دیگر از پهلوانان پس از عروج کیخسرو به آسمان در توفان برف ناپدید می‌شود.
[ویرایش] روایات متفرقه

به نظر مارکوارت (در کتاب شهرهای ایران ترجمه احمد تفضلی ص84 ) احتمالاً انتساب بنیان رخد به رهام به سبب تشابه دو اسم و براساس اشتقاق عامیانه بوده است.

و همچنین در فرهنگها و تاریخهای متأخر بر اثر نفوذ اساطیر سامی و خلط آن با اساطیر ایرانی کارهای دیگری نیز به رُهام نسبت داده شده‌است. خلاصهٔ آن در زیر می‌آید:


1 رُهام نام پسر گودرز است و بعد از کیخسرو به ملازمت لهراسب شاهنشاه ایران معزز بوده از جانب او به حکومت ری و اسپهان (اصفهان) تا حدود شوشتر و اهواز ممتاز شد و حکمرانی همدان را به داریوش فارسی داده و او را بر سر پادشاهان کلدانیون که در بابل تا ارمن و عمان حکمران بودند فرستاد. وی بلشازار حاکم را کشت و آن ولایت را مسخر کرده و به حکم شاه سلطنت بابل تا بیت‌المقدس به وی مفوض شد. چون لهراسب به سعی دانیال دین موسوی داشت و رعایت بنی اسرائیل می‌نمود از نو بیت المقدس و مسجد الاقصی را آباد کرد و خرابیهای بخت النصر را تعمیر نمود.*[۲] رهام از شجاعان گیتی بود و ذر زمان کیخسرو جنگهای مردانه نمود.†


2 رهام نام قهرمان آذربایجانی است که از خاندان اصیل ایرانی بوده است نژادش به کیانیان باز میگردد . و اسعدی گرگانی در منظومه ویس و رامین می گوید :


ز هر شهری سپه داری و شاهی/ز هر مرزی پری رویی و ماهی


گزیده هر چه در ایران بزرگان/از آذربایگان وز ری و گرگان


چو بهرام و رهام اردبیلی/گشسب دیلمی شاهپور گیلی
[ویرایش] برخی ابیات در شاهنامه

پهلوان رهام در داستانهای کاموس کشانی، جنگ دوازده رخ، داستان خاقان چین و داستان فرود سیاوش در شاهنامه فردوسی ذکر شده است که برخی ابیات این داستانها به قرار ذیل می باشد.


چو طوس و چو گودرز و گیو دلیر/ چو شاپور و فرهاد و رهام شیر

به پنجم چو رهام گودرز بود/ که با بارمان او نبرد آزمود

چنین گفت رستم به رهام شیر/ که ترسم که رخشم شد از کارسیر

چو بهرام و رهام گردن فراز/ چو شیدوش شیراوژن رزم ساز

خبر شد به طوس و به گودرز وگیو/ به رُهّام و گرگین و گردان نیو

که دستان به نزدیک ایران رسید/ درفش همایونش آمد پدید

بجنبید رهام زان رزمگاه/ برون تاخت اسپ از میان سپاه

ز روی هوا ابر تیره ببرد/ فرود آمد از کوه رهام گرد

چو رهام و شیدوش بر پیش صف/ گرازه بکین برلب آورده کف

برآویخت رهام با اشکبوس/ برآمد ز هر دو سپه بوق و کوس

چنین داد رهام پاسخ بدوی/ که ای نامور گرد پرخاشجوی

به رهام و گرگین و گردان نیو/ که دستان به نزدیک ایران رسید

همی بست بر باره رهام تنگ/ به برگستوان بر زده طوس چنگ

چو رهام و گرگین جنگ آوران/ گرازه همی شد بسان گراز

برفتند با او بزرگان نیو/ چو طوس و چو گودرز و رهام و گیو

فردوسی -------------------------


گه سخاوت معن است و حاتم و افشین/ گه شجاعت رهام و رستم و بیژن

سوزنی -------------------------

رجوع به شاهنامه ٔ فردوسی و مجمل التواریخ و القصص ص 50 و91 و 92 و 315 و 436 و ایران در زمان ساسانیان ص 85 شود.
[ویرایش] جستارهای وابسته

* شاهنامه
* گودرزیان

[ویرایش] پانویس

1. ^ به پنجم چو رهام گودرز بود /// که با بارمان او نبرد آزمود.
2. ^ در کتاب پهلوی مینوی خرد درست عکس آنچه در بالا آمده است به لهراسپ نسبت داده شده‌است:
«و از کی لهراسب این سود بود که ... اورشلیم جهودان کَند و جهودان را آشفته و پراگنده کرد.» (مینوی خرد ۴۷) حتی در تواریخ اسلامی بخت‌النصر اسپهبد لهراسب دانسته شده‌است که به دستور لهراسب بیت‌المقدس را خراب کرد. (مینوی خرد ۴۷ پاورقی ۱).
3. ^ (از لغتنامه دهخدا) (از انجمن آرا) (از آنندراج)

[ویرایش] منابع

* مینوی خرد. ترجمه احمد تفضلی. تهران: توس ۱۳۷۹. ISBN 964-315-280-4
* دهخدا. لغتنامه
* فردوسی. شاهنامه
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۶ مورد، زمان جستجو: ۰.۲۰ ثانیه
رهام . [ رَ ] (ع ص ، اِ) گوسپند لاغر. (از اقرب الموارد) (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ).
رهام . [ رُ ] (ع اِ) عدد بسیار. || مرغی که شکار نکند. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ) (از اقرب الموارد).
رهام . [ رِ ] (ع اِ) ج ِ رَهمَة. (اقرب الموارد) (منتهی الارب ). رجوع به رهمة شود.
رهام . [ رُهَْ ها ] ۞ (اِخ ) پسر گودرز که در جنگ دوازده رخ بارمان را کشت . (برهان ) (فرهنگ جهانگیری ). نام پسر گودرز و بعد از کیخسرو به ملاز...
رُهام،از پهلوانان ایرانی شاهنامه فردوسی از نسل کشوادیان یا گودرزیان است. رُهام پسر گودرز و نوه کشواد زرین کلاه و همچنین پدر فرهاد بود، وی از سرداران ب...
رحام . [ رُ ] (ع اِ) بیماریی است در شکم گوسفند که مانع عمل لقاح گردد. (از متن اللغة). بیماریی است در شکم . (از اقرب الموارد) : بی رحمی و د...
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.