اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

ملک آرای

نویسه گردانی: MLK ʼARʼY
ملک آرای . [ م ُ ] (نف مرکب ) ملک آرا. کسی که آرایش می کند و مرتب می کند مملکت را. (ناظم الاطباء). که موجب نظم و رونق مملکت است :
به شمشیر از جهان برداشت نام خسروان یکسر
نماند از بیم آن شمشیرملک آرای گیتی بان .

فرخی .


همه ترکستان بگرفت و به خانه بنشست
به شرف روزفزون و به هنر ملک آرای .

فرخی .


رای ملک آرایت این معنی در این فکرت بدید
قوت خویش آشکارا کرد و ضعف من نهان .
عثمان مختاری (دیوان چ همایی ص 471).
رای ملک آرای خاتون آفتاب دیگر است
بر زمین از آفتاب آسمان روشنتر است .

امیرمعزی (دیوان چ اقبال ص 101).


کرد روشن عالمی از رای ملک آرای خویش
آن خداوندی که سلطان جهان را مادر است .

امیرمعزی (ایضاً ص 101).


عقل رامشگری است روح افزای
عدل مشاطه ای است ملک آرای .

سنائی .


او پادشاه خردمند و عادل و ملک آرای بود. (چهارمقاله ).
شغل دیوان حق زباطل فرق کلک تو کند
کلک ملک آرای را چون فرق بشکافی دونیم .

سوزنی .


ملک توران مهره کردار است بر روی بساط
رای ملک آرای تو بر مهره ماهر مهره باز.

سوزنی .


جهان به کام تو باد ای وزیر ملک آرای
که تا به دولت شاه جهان تورانی کام .

سوزنی .


حقیقت است که در ملک شاه ملک آرای
ز رای اوست ترازوی عدل را شاهین .

سوزنی .


کلک او رخسار ملک آرای باد
دست او زلف ظفرپیرای باد.

خاقانی .


هر مبالغتی که رأی ملک آرای شاه در تمهید قواعد انصاف و تشیید مبانی انتصاف فرماید، طلیعه ٔ دوام دولت و مقدمه ٔ بقای سلطنت بود. (سندبادنامه ص 112).
خلف دوده ٔ سلغر شرف دولت و ملک
ملک آیت رحمت ملک ملک آرای .

سعدی (کلیات چ مصفا ص 734).


خسروا دانی که در طی ممالک هرزمان
رای ملک آرای تو از غیب آگاهی دهد.

نزاری قهستانی .


آفتاب از رقص همچون ذره ننشیند گرش
در صفا با رأی ملک آرای او همبر نهند.

ابن یمین .


عید نو بر خسرو خسرونشان فرخنده باد
رأی ملک آرای او را شاه انجم بنده باد.

ابن یمین .


واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
هیچ واژه ای همانند واژه مورد نظر شما پیدا نشد.
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.