زردق . [زَ دَ ] (اِ) دوائی که زرق کنند در احلیل و دبر و غیر آن ، با آلتی مخصوص آن و آن آلت را زراقه گویند.
(از بحر الجواهر، یادداشت بخط مرحوم دهخدا).
|| زَردَک . عصاره ٔ گل گاویشه
۞ . (از دزی ج
1 ص
585). رجوع به زردک شود. || رشته ای که امتداد یابد. || صفی از مردم ایستاده . (از تاج العروس ). || صفی از نخل . معرب زرده . (ازتاج العروس ج
6 ص
369). رجوع به زرده شود.