اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

سیلان

نویسه گردانی: SYLAN
سیلان . [ س َ ی َ ] (ع مص ) جاری شدن و روان گردیدن آب ، شراب و امثال آن باشد. (برهان ). روان شدن آب ، خون و مانند آن . (منتهی الارب ) (غیاث ) (آنندراج ).رفتن آب . (ترجمان القرآن ترتیب عادل بن علی ص 60).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۵ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۹ ثانیه
سیلان . (اِ) شیره ای را گویند که از خرمای رسیده بچکد. (برهان ) (ناظم الاطباء) (جهانگیری ) (الفاظ الادویه ) : ارده وبخرک و سیلان چو یک اشکم ب...
سیلان . [ س َ ] (اِخ ) ۞ نام ولایتی است که دارچینی خوب از آنجا آورند. (برهان ). جزیره ای است که از کوهش یاقوت بهتر حاصل میشود و آن بطرف ...
سیلان . [ ] (اِخ ) تیره ای از طایفه ٔ کیومرسی ایل چهارلنگ بختیاری . (جغرافیای سیاسی کیهان ص 76).
سیلان ویلان . [ س ِ ن ُ وَ ] (ترکیب عطفی ، ص مرکب ) در تداول عوام ، سرگردان . حیران .
اسفناج سیلان. باسلا آلبا (Basella alba) از خانواده باسِلِسیه (Basellaceae) گیاهی است همیشه سبز و خوردنی خاص مناطق استوائی آسیا و آفریقا با نام های گون...
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.