اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

فحش

نویسه گردانی: FḤŠ
فحش . [ ف ُ ] (ع مص ) از حد درگذشتن در بدی . || درگذشتن از حد در جواب و ستم کردن در آن . (منتهی الارب ). دشنام . سقط. ناسزا. با دادن یا شنیدن صرف شود. (یادداشت بخط مؤلف ). نافرجام گفتن . (مجمل اللغه ) :
پاک است ز فحش ها زبانم
همچون ز حرامها ازارم .

ناصرخسرو.


به فحش و هزل جوانی به پیری آوردم
که هیچ شرم نبود از جوان و از پیرم .

سوزنی .


از دو دیوانم به تازی و دری
یک هجا و فحش هرگز کس ندید.

خاقانی .


زهر از قبل تو نوشداروست
فحش از دهن تو طیبات است .

سعدی .


|| نیک زفت شدن . (منتهی الارب ). || آشکاری و بی پردگی :
به پارسایی و رندی و فحش و مستوری
چو اختیار به دست تو نیست معذوری .

سعدی .


واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۴ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۲ ثانیه
فحش کاری . [ ف ُ ] (حامص مرکب ) به یکدیگر دشنام گفتن ، و بیشتر بصورت «فحش و فحش کاری » به کار رود.
مردی که در مقابل دریافت پول و وجه همسر یا ناموس خود را در اختیار مردهای دیگر قرار می دهد.
فحش دادن . [ ف ُ دَ ] (مص مرکب ) گفتن فحش به کسی . رجوع به فحش شود.
فحش گفتن . [ ف ُ گ ُ ت َ ] (مص مرکب ) فحش دادن . رجوع به فحش دادن شود.
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.