تابل . [ ب ِ
/ ب َ ] (ع ص ) از تبل . || (اِ) دیگ افزار. ج ، توابل . (منتهی الارب ) (آنندراج ). اشیائیست خشک که بوسیله ٔ آن اشیاء غذا را خوشبو و معطر میسازند کذا فی بحر الجواهر. (کشاف اصطلاحات الفنون ). چیزهای خشک باشد
۞ چون دارچین و هیل و زعفران و زیره و فلفل وبیخ جوز و میخک و ابزار آن که بدان طعام را خوشبوی کنند. حوایج . ابزار طعام . بِزر. دیگ افزار
: هو [ اشترغاز ] اصل ینبت بخراسان یطبخ مع اللحم بحسب التابل نبات و قوته قوة الانجدان . (ابن البیطار).