وهی
نویسه گردانی:
WHY
وهی . [ وَهَْی ْ ] (ع مص ) کفیده و شکافته شدن مشک . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد). دریده شدن . (ترجمان علامه ٔ جرجانی ترتیب عادل بن علی ). || سست و فروهشته گردیدن بند و رسن مشک . (از اقرب الموارد) (منتهی الارب ) (آنندراج ). سست شدن جامه . (غیاث اللغات ).
- امثال :
خَل ِّ سبیل من وهی سقاؤه
ومن هریق بالفلاة ماؤه .
یضرب لمن لایستقیم امره . (منتهی الارب ).
|| سخت ریخته شدن ابر. || گول گردیدن . || افتادن . (از منتهی الارب ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد). || ضعیف شدن . || پوسیده و کهنه گردیدن رسن . (منتهی الارب ) (آنندراج ). || نزدیک گردیدن دیوار به افتادن . || (اِمص ) شکاف چیزی و دریدگی آن . ج ، وُهی ّ، اَوهیة. (آنندراج ) (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). || سستی . (نصاب ).
واژه های همانند
۱۲ مورد، زمان جستجو: ۰.۲۲ ثانیه
وهی . [ وُ هی ی ] (ع اِ) ج ِ وَهْی . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد). رجوع به وهی شود.
به عقیده ی مسلمانان اتصال و ارتباط غیبی میان پیامبران و خداوند که «وحی» نامیده می‌شود، به سه صورت امکان‌پذیر است:
«وَ مَا کَانَ لِبَشَرٍ أَن یکَلِّ...
وحی . [ وَح ْی ْ ] (ع اِ)آواز که در مردم و غیر آنان باشد. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ). || اشارت . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد)...
وحی . [ وَ حا ] (ع اِ) آواز مردم و جز آن که دراز و خفی باشد. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). وحاة. (منتهی الارب ) (اقرب الموار...
وحی . [ وَ حی ی ] (ع ص ) شتاب و تیزرو. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). سریع.- سم وحی ؛ سم الساعة.- شی ٔ وحی ؛ عجل مسرع . (نا...
وحی . [ وُ حی ی ] (ع اِ) ج ِ وَحْی ْ. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد). رجوع به وحی شود.
حامل وحی . [ م ِ ل ِ وَح ْی ْ ] (اِخ ) کنایه از جبرئیل است : که ای حامل وحی برتر خرام .سعدی (بوستان ).
خاتم وحی . [ ت َ م ِ وَح ْی ْ ] (اِخ ) حضرت رسالت (ص ). (شرفنامه ٔ منیری ). رجوع به محمد شود.
کاتب وحی . [ ت ِ ب ِ وَح ْی ْ ] (اِخ ) هر یک از نویسندگان رسول (ص ) که آیات قرآنی نازله ٔ به رسول را می نوشتند. در تجارب السلف نام این نوی...
داد و هی ی . [ وَ ی َ ] (اِخ ) نام پدر بَغَ بوخش َ پارسی از دوستان داریوش بزرگ و از جمله کسانیکه هنگام قتل گئوماتای غاصب که خود را بردیا پ...