اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

تفه

نویسه گردانی: TFH
تفه . [ ت َ ف ِه ْ ] (ع ص ، اِ) اندک . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). رجل تفه ؛ مرد حقیر و خسیس و دون . (ناظم الاطباء). || طعامی که مزه حلاوت و ترشی و تلخی نداشته باشد. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). و بعضی نان و گوشت را ازآن شمارند. (منتهی الارب ). تفاهة. بی مزه . (از دزی ج 1ص 149). طعام تفه ؛ طعام بی مزه که نه شیرین باشد و نه تلخ و نه ترش و تند و نه شور و نه چرب و نه عفص . (ناظم الاطباء). بمعنی چیزی که هیچ مزه نداشته باشد مثل خیار و کدو. (غیاث اللغات ) (آنندراج ). تفه چیزی را گویند که مزه ٔ او پیدا نباشد. (ذخیره ٔ خوارزمشاهی ).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۳ مورد، زمان جستجو: ۰.۰۸ ثانیه
تفه . [ ت َف ْه ْ ] (ع مص ) اندک و حقیر و کهنه و لاغر گردیدن . (منتهی الارب ). اندک و زبون شدن . (آنندراج ).
تفة. [ ت ُ ف َ / ت ُف ْ ف َ ] (ع ص ، اِ) زن خوار و ذلیل . (منتهی الارب ). || سیاه گوش . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (مهذب الاسماء). جانورکی ...
طفح . [ طَ ] (ع مص )پر و لبالب گردیدن آوند و پر کردن آن (لازم و متعدی ). (منتهی الارب ). سرریز شدن . لبریز شدن . لبالب و پر شدن ظرف . (منتخب ...
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.