اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

موق

نویسه گردانی: MWQ
موق . (معرب ، اِ) سر موزه ، معرب است . (از آنندراج ) (منتهی الارب ). صندل پیش بند. ج ، امواق . (از مهذب الاسماء). معرب موزه یا موکه ، گالش . گتر. (یادداشت مرحوم دهخدا). ج ، امواق . (دهار) (آنندراج ). معرب موزه ٔفارسی است مانند موزج . (از المعرب جوالیقی ص 311).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۸ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۷ ثانیه
موق . [ م َ ] (ع مص ) ارزان آمدن بیع. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ). ارزان شدن آخریان . (از دهار) (تاج المصادر بیهقی ). || مردن ...
موق . (ع مص ) مَوق . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). گول گردیدن . (آنندراج ). احمق شدن . (تاج المصادر بیهقی ) (المصادر زوزنی ). || مردن . (منته...
موق . (ع اِ) مورچه ٔ پردار. || غبار. || کنج چشم . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ). گوشه ٔ چشم به طرف بینی . (غیاث ). دنباله ٔ چشم ...
مؤق . [ م ُءْق ْ ] (ع اِ) کنج چشم متصل به بینی . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ). گوشه ٔ چشم از سوی بینی . ج ، آماق . (مهذب الاسماء...
مؤق . [ م ُءْق ْ ] (ع مص ) مؤوق . گول گردیدن . (ناظم الاطباء). موق . رجوع به مؤوق و موق شود. || مردن و هلاک گردیدن . (ناظم الاطباء). مو...
مؤق . [ ] (اِخ )نام ستاره ای در امراءةالمسلسله . (یادداشت مؤلف ).
موغ . (ص ، اِ) مغ را گویند. (برهان ). ج ، موغان .(ناظم الاطباء). مغ. (زمخشری ). همان مغ است . (آنندراج ) (انجمن آرا). مجوس . (یادداشت مؤلف ) : با...
موغ . (اِ صوت ) بانگ کردن گربه . (آنندراج ).
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.