نابض
نویسه گردانی:
NABḌ
نابض . [ ب ِ ] (ع ص ) رگ جنبنده .(ناظم الاطباء) : بستن اطراف دست و شیشه برساقها نهادن و رگ صافن و نابض زدن . (ذخیره ٔ خوارزمشاهی ). || جنبنده . متحرک : عرق غیرت او نابض شد و قوت حمیت او در اهتزاز آمد. (ترجمه ٔتاریخ یمینی ص 132). || اندازنده . تیرانداز. (ناظم الاطباء). رامی . (المنجد) (اقرب الموارد).
واژه های همانند
۱ مورد، زمان جستجو: ۰.۰۶ ثانیه
نابض . [ ب ِ ] (ع اِ) خشم . (منتهی الارب ) (آنندراج ). غضب . (ناظم الاطباء) (المنجد). نبض نابضه ، هاج غضبه . (المنجد) (اقرب الموارد).