توجی
نویسه گردانی:
TWJY
توجی . [ ت َ وَج ْ جی ] (ع مص ) سوده سم گردیدن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). یقال : انه لیتوجی فی مشیته . (اقرب الموارد).
واژه های همانند
۳ مورد، زمان جستجو: ۰.۰۸ ثانیه
توجی . [ ت َوْ وَ ] (ص نسبی ) منسوب است به تَوَّج ، که جائی است در مرز فارس . (سمعانی ). رجوع به تَوَّج شود.
توجی . (اِخ ) ۞ محلی در بین راه آمل به ساری که کیاویشتاسب هنگام محاصره ٔ آن در سال 763 هَ . ق . کشته شد. رجوع به سفرنامه ٔ مازندران را...
توجی ٔ. [ ت َ ] (ع مص ) خشک یافتن چاه . (منتهی الارب )(ناظم الاطباء). وجّاء الرکیة توجیئاً؛ وجدها وَجْاءَةً، ای لا خیر فیها لانقطاع مائها. (اقر...