اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

قریث

نویسه گردانی: QRYṮ
قریث . [ ق ِرْ ری ] (ع اِ) نوعی از ماهی . (آنندراج ). نوعی از ماهی دریایی . (ناظم الاطباء). مارماهی . (بحر الجواهر). افقلیس . جریث . جرّی .
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۹ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۹ ثانیه
قریس . [ ق َ ] (ع ص ) قارس . (منتهی الارب ). سرمای سخت و فسرده . (اقرب الموارد) (منتهی الارب ) (آنندراج ). || جامد. || یخ زده : اصبح الماء ق...
قریس . [ ق ُ رَ ] (اِخ ) کوهی است نزدیک مدینه ، که با قرس که نام کوه دیگر مدینه است ذکر شده است . (معجم البلدان ). رجوع به قِرْس (اِخ ) ...
قریس . [ ق ِ ] (اِخ ) دهی از دهستان فرورق بخش حومه ٔ شهرستان خوی واقع در 31 هزارگزی شمال باختری خوی و 4500 گزی جنوب باختری شوسه ٔ خوی به...
قریص . [ ق َ ] (ع اِ) نوعی از نانخورش . (منتهی الارب ) (آنندراج ). گوشت با سرکه و بُقول و ابازیر پخته . (بحر الجواهر).
قریص . [ ق ُ رَ ] (ع اِ) لنگر کشتی . (منتهی الارب ) (آنندراج ). مرساة السفینه . (اقرب الموارد).
قریص . [ ق ُرْ رَ ] (ع اِ) بزر انجره است . (از بحر الجواهر).
غریس . [ غ َ ] (ع اِ) میش . (منتهی الارب )(آنندراج ). نعجة. (اقرب الموارد). و «غریس غریس » به سکون آخر کلمه ای است که بدان میش را به دوشیدن...
غریس غریس . [ غ َ غ َ ] (ع اِ صوت مرکب ) کلمه ای است که بدان میش را به دوشیدن خوانند. (منتهی الارب ) (آنندراج ). دعاللنعجة للحلب . (اقرب ال...
جزیره ٔ قریس .[ ج َ رَ ی ِ ؟ ] (اِخ ) اندر دریای روم و گرد او سیصدوپنجاه میل است . (از حدود العالم چ دانشگاه ص 23).
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.