اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

داموق

نویسه گردانی: DʼMWQ
داموق . (معرب ، ص ) یوم داموق ؛ روز بسیار گرم . (منتهی الارب ). سخت گرم از روزها و جز آن . و این کلمه فارسی معرب است . (اقرب الموارد). (اصل فارسی آن شاید دموک از دم ، بخار گرم و اوک باشد). و یقال یوم داموق ، اذاکان ذا عکة و حر. قال ابوبکر قال ابوحاتم : هو فارسی معرب لان «الدمة النفس فهو دمه کر» ای یأخذ بالنفس فقالو داموق . (المعرب جوالیقی ص 149).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۲ مورد، زمان جستجو: ۰.۰۸ ثانیه
داموغ . (اِ) فریاد و فغان و ناله و زاري باشد. (برهان ) (آنندراج ).
داموغ . (ع ص ) حجر داموغ ؛ سنگ سرشکن چنانکه شکستگی را بدماغ رساند. (منتهی الارب ). داموغة. (آنندراج ).
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.