اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

نسج

نویسه گردانی: NSJ
نسج . [ ن ُ س ُ ] (ع اِ) سجاده ها. (از منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از معجم متن اللغة) (فرهنگ نظام ) (از المنجد) (از اقرب الموارد). || ج ِ نسیج . (از اقرب الموارد). رجوع به نسیج شود.
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۱۱ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۹ ثانیه
نسج . [ ن َ ] (ع ص ، اِ) بافته . (غیاث اللغات ). منسوج . بافته شده . گویند: ثوب نسج الیمن ۞ ؛ یعنی بافته شده در یمن . (از المنجد) (از اقرب الم...
نسج شناس . [ ن َ ش ِ ] (نف مرکب ) بافت شناس . (لغات فرهنگستان ). رجوع به بافت شناس شود.
نسج شناسی . [ ن َ ش ِ ] (حامص مرکب ) عمل نسج شناس . بافت شناسی . رجوع به بافت شناسی شود.
نسج الغیث .[ ن َ جُل ْ غ َ ] (ع اِ مرکب ) گیاه . (ناظم الاطباء).
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید اینجا کلیک کنید.
نسج عنکبوت . [ ن َ ج ِ ع َ ک َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) بیت عنکبوت . خانه ٔ عنکبوت . پرده ٔ عنکبوت . کارتنک . کاره . (یادداشت مؤلف ). تاری که ...
نسج العنکبوت . [ ن َ جُل ْ ع َ ک َ ] (ع اِ مرکب ) نسج عنکبوت . رجوع به نسج عنکبوت شود. || هر کاری که در نهایت سستی و ضعف باشد. (ناظم الا...
نثج . [ ن َ ] (ع مص ) بیرون انداختن کون ، آنچه در شکم است . (منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء). بیرون انداختن آنچه در شکم دارد. (از اقرب الم...
نثج . [ ن ِ ](ع ص ) بددل بی خیر. (منتهی الارب ) (از آنندراج ). جبان و ترسوی بی خیر. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
نثج . [ ن ُ ث ُ ] (ع اِ) کون ها. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). دبرها. (ناظم الاطباء).
« قبلی صفحه ۱ از ۲ ۲ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.