اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

ره شناس

نویسه گردانی: RH ŠNAS
ره شناس . [ رَه ْ ش ِ ] (نف مرکب ) راه شناس . شناسنده ٔ راه . آشنا به راه . بلد. (از یاداشت مؤلف ) :
در آبی چنان کشتی آسان نرفت
و گر رفت بی ره شناسان نرفت .

نظامی .


دگرگونه در دفتر آرد دبیر
ز ره نامه ٔ رهشناسان پیر.

نظامی .


|| شناسنده ٔ حق . شناسنده ٔ راه حقیقت . اهل معرفت . (از یادداشت مؤلف ) :
نکردی خدای جهان را سپاس
نبودی به دین پروری ره شناس .

دقیقی .


ولیک از دگر ره شناسان هند
شنیدم هم از فیلسوفان هند.

اسدی .


همی جستم از خسرو ره شناس
که نیکیش را چون گزارم سپاس .

اسدی .


به دانش چنین می نماید قیاس
دگر رهبری هست بر ره شناس .

نظامی .


رجوع به راه شناس شود.
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
هیچ واژه ای همانند واژه مورد نظر شما پیدا نشد.
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.