اجازه ویرایش برای همه اعضا

عینک

نویسه گردانی: ʽYNK
دیدیار
چشم یار، آیینک (ایینه + ک)
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۱۳ مورد، زمان جستجو: ۰.۲۰ ثانیه
عینک . [ ع َ / ع ِ ن َ ] (اِ مرکب ) چیزی بود که از بلور و شیشه سازند و پیش چشم گذارند. (آنندراج ). آلت ابصار که از قطعه های بلور محدب و یا مقع...
عین واژه ای اربی و به معنی چشم و «اَک» پسوند کوچک نمایی در پارسی و روی هم به معنی چشم کوچک می باشد. پارسی آن این است: تیامک tiâmak (لری: تیا= چشم + م...
عینک نه . [ ع َ / ع ِ ن َ ن ِه ْ ] (نف مرکب )کنایه از بخشنده ٔ عینک است . (آنندراج ) : ای چشم سپهر از تو روشن عینک نه دیده های روزن . درویش وا...
عینک ساز. [ ع َ / ع ِ ن َ ] (نف مرکب ) عینک سازنده . آنکه عینک سازد و فروشد. (فرهنگ فارسی معین ). رجوع به عینک شود.
عینک دان . [ ع َ / ع ِ ن َ ](اِ مرکب ) قاب عینک و قوطی که در آن عینک را حفظ میکنند. (ناظم الاطباء). جلد عینک . رجوع به عینک شود.
عینک زدن . [ ع َ / ع ِ ن َ زَ دَ ] (مص مرکب ) قرار دادن عینک بر چشم . نصب کردن عینک برابر چشم خود. (فرهنگ فارسی معین ).استعمال عینک . بکار ...
عینک سازی . [ ع َ / ع ِ ن َ ] (حامص مرکب ) عمل و شغل عینک ساز. || (اِ مرکب ) دکان و مغازه ٔ عینک ساز. (فرهنگ فارسی معین ). رجوع به عینک شود...
قاب عینک . [ ب ِ ع َ / ع ِ ن َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) از ترکی قاب به معنی ظرف + عینک . ظرف یا جعبه ای که عینک در آن گذارند.
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید اینجا کلیک کنید.
عینک هزاربین . [ ع َ / ع ِ ن َ ک ِ هََ / هَِ ] (ترکیب وصفی ،اِ مرکب ) نوعی از شیشه ، که آن را عینک هزارنما نیز گویند. (از آنندراج ). و رجوع به ...
« قبلی صفحه ۱ از ۲ ۲ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.