اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

فرامرز

نویسه گردانی: FRʼMRZ
فرامرز. [ ف َ م َ ] (اِخ ) نام پسر رستم بن زال است . (برهان ). از: فر (پیشاوند به معنی پیش ) + آمرز؛ لغةً به معنی آمرزنده ٔ دشمن (یوستی ، نام نامه ص 90 ستون 2). (از حاشیه ٔ برهان چ معین ). ضبط صحیح این واژه باید به ضم میم باشد، و دو بار در اسکندرنامه با این ضبط در قافیه به کار رفته است :
چنین گفت رستم فرامرز را
که مشکن دل و بشکن البرز را.

نظامی .


صاحب انجمن آرای ناصری نویسد: «آن در اصل فرمرز بوده یعنی شکوه زمین چنانکه کیومرث یعنی بزرگ زمین و تهم مرز که طهمورث معرب آن است یعنی شجاع زمین است ». ۞
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۱۴ مورد، زمان جستجو: ۰.۲۹ ثانیه
فرا+مرز: فراسوی مرز - آن سوی مرز - خارج از مرز و محدوده شناخته شده - خارج از کشور
فرامرز: این نام در اوستایی: فره مرز framarez و به معنی فراموش کردن بدی هاست که در هندی باستان پره مرش pramarsh که مرش در سنسکریت به معنی بخشیدن و پشتی...
از پیش آمرزیده شده
فرامرز. [ ف َ م َ ] (اِخ ) ابومنصور. رجوع به کامل ابن اثیر ج 9 ص 216 و نیز رجوع به ظهیرالدین فرامرز شود.
فرامرز. [ ف َ م َ ] (اِخ ) ظهیرالدین . رجوع به تتمه ٔ صوان الحکمة و کامل التواریخ ابن اثیر ج 9 ص 216 و نیز رجوع به ظهیرالدین فرامرز شود.
فرامرز. [ ف َ م َ ] (اِخ ) علی . رجوع به ظهیرالدین فرامرز در همین لغت نامه و نیز رجوع به کامل ابن اثیر ج 9 ص 216 شود.
فرامرز. [ ف َ م َ ] (اِخ ) دهی بوده است میان نهاوند و بروجرد که در سه فرسنگی شهر نهاوند قرار داشته است . (از نزهةالقلوب حمداﷲ مستوفی چ لیدن ...
قلعه فرامرز. [ ق َ ع َ ف َ م َ ] (اِخ ) دهی است جزء بخش شهریار شهرستان تهران ، واقع در 6هزارگزی شمال باختری علیشاه عوض به شهرآباد. این ده ...
از داستان های منثور سده ی چهارم خورشیدی که در دوازده جلد نوشته شده که فرامرزنامه ی منظوم که اینک در دست است، از روی آن سروده شده است.
فرامرز طالبی (حسین فرامرز طالبی صومعه سرائی). سال 1329 ایته خانوادیه گیلانی جا تهران مین به دونیا بومو خو درسا رشت مین بخوانده سال 1353 رشتیه تاریخ م...
« قبلی صفحه ۱ از ۲ ۲ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
مهدی مولایی
۱۳۹۶/۰۹/۲۶
0
2

فرامرز = فره مرث = فر و شکوه مردمی کیومرث = گیو مرث = اصل و نژاد مردمی طهمورث = تهم مرث = قدرت مردمی مرث = مرتیا در زبان هخامنشی = مارس در زبان رومی = مرد در زبان فارسی مارس در روم به یکی از ماههای سال و ماراتیوس به یکی از کرات آسمانی اطلاق شد که بعدها
در زبان عربی و فارسی به مریخ تبدیل شد برای همین مردها را مریخی مینامند


برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.