اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

طاقة

نویسه گردانی: ṬAQ
طاقة. [ ق َ ] (ع اِ) طاقت . رجوع به طاقت شود. || یک تار از ریسمان . (برهان ) (غیاث اللغات ). تار. لا. توی . یک تاه از رسن . (منتهی الارب ). || یقال : طاقةُ ریحان . (منتهی الارب ). یک شاخ از ریحان . یک طاقه ٔ ریحان . || طاقه ای از زعفران . یک تا از آن . || لاغ . یک لاغ سپرغم . || رمش . یک شاخ از شاخهای سبزی . || یک عدد از جامه ٔ ابریشمی وغیره . (برهان ) (غیاث اللغات ). و در شرح قران السعدین نوشته که : چنانکه در اسب رأس و در فیل زنجیر آرند، همچنین در جامه طاقه استعمال کنند. (غیاث اللغات ). || یک جامه ٔ درست نبریده ابریشمی یا پشمی . یک طاقه ٔ شال ، یک طاقه ٔ برک ، یک طاقه ٔ آغری ، یک طاقه ٔ ترمه ٔ کشمیری ، یک طاقه ٔ پوست بخارائی ، یک طاقه ٔ خز. اندازه ٔ معلوم از جامه و پارچه . یک قواره ، یک تخته از جامه . || قوت . (المنجد). || جهد. (دهار). تاب . طاقت . تحمل . || ورقة. توّ (چنانکه در پیاز و امثال آن ). طلق ؛ حجرٌ برّاق یتحلل اذ دق الی طاقات صغار دقاق . هر یک از ورقه های گونه ٔ پیاز ۞ . ج ، طاقات .
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۴ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۱ ثانیه
طاقه . [ ق َ ] (اِخ ) ده کوچکی است از دهستان زیلائی بخش مسجدسلیمان شهرستان اهواز در 26هزارگزی شمال باختری مسجدسلیمان و 4هزارگزی خاور مسجد...
طاقه . [ ق َ ] (اِخ ) دهی است از بخش قلعه ٔ زراس شهرستان اهواز در 28هزارگزی باختری قلعه ٔ زراس . کنار شوسه ٔ مسجدسلیمان به هفت چشمه . جلگه . گ...
تأقة. [ ت َ ءَ ق َ ] (ع اِ) سختی غضب . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). || سرعت . (اقرب الموارد). || شتاب زدگی ...
تاغه . (ترکی ،اِ) خالو از لغات ترکی . (غیاث اللغات ) (آنندراج ).
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.