اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

نگار کردن

نویسه گردانی: NGAR KRDN
نگار کردن . [ ن ِ ک َ دَ ] (مص مرکب ) نگاشتن . نقش کردن . نقاشی کردن :
برش چون بر شیر و رخ چون بهار
ز مشک سیه کرده بر گل نگار.

فردوسی .


|| نقش کردن . ثبت کردن :
بر درگه خلیفه دبیران همی کنند
توقیع نامه های تو بر دیده ها نگار.

فرخی .


به سان فرقان آمد قصیده ام بنگر
که قدردانْش کند در دل و دو دیده نگار.

ابوحنیفه ٔ اسکافی (از تاریخ بیهقی ص 281).


|| کشیدن . ترسیم کردن . تصویر کردن . نگاشتن . صورت و شکل چیزی را نقاشی کردن :
بفرمود تا زخم او را به تیر
مصور نگاری کند بر حریر.

فردوسی .


فریدون ابا گرزه ٔ گاوسار
بفرمود کردن به آنجا نگار.

فردوسی .


بر آن تخت صد خانه کرده نگار
خرامیدن لشکر و شهریار.

فردوسی .


بس نمانده ست که شاهان ز پی فخر کنند
صورت تخت تو و نام تو بر تاج نگار.

فرخی .


کس نیاید به پای دیواری
که بر آن صورتت نگار کنند.

سعدی .


آن صانع لطیف که بر فرش کاینات
چندین هزار صورت الوان نگار کرد.

سعدی .


|| زینت کردن .آراستن . به نقش و نگار چیزی یا جائی را آراستن :
یکی کاخ دیدند نو شاهوار
به زرّ و گهر کرده یکسر نگار.

اسدی .


|| رنگین کردن . نگارین کردن . خضاب کردن . بزک کردن :
فروهشته از گوش او [ گربه ] گوشوار
به ناخن بر از لاله کرده نگار.

فردوسی .


هر شب همی کنم همه اطراف روی خویش
بی روی چون نگار تو از خون دل نگار.

وطواط.


|| ترصیع کردن . از جواهر نقش ها بر چیزی نگاشتن :
فروهشته از تاج دو گوشوار
به دُرّ و به یاقوت کرده نگار.

فردوسی .


ز پیروزه کرده بر او بر نگار
بر ایوانْش یاقوت برده به کار.

فردوسی .


واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
هیچ واژه ای همانند واژه مورد نظر شما پیدا نشد.
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.