اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

اورند

نویسه گردانی: ʼWRND
اورند. [ اَ رَ ] (اِ) مکر و فریب و خدعه . (از ناظم الاطباء) (غیاث اللغات ) (برهان ) (انجمن آرا) (شرفنامه ٔ منیری ). || شأن و شوکت و فر و شکوه و عظمت . (غیاث اللغات ) (ناظم الاطباء) (برهان ). فر و شکوه . (آنندراج ) (انجمن آرا). || زیبایی و بها. (از ناظم الاطباء) (انجمن آرا) (برهان ). بها و زیبایی . (اسدی ) (آنندراج ) (برهان ) :
سیاوش مرا همچو فرزند بود
که با فرو با برز و اورند بود.

فردوسی .


|| اورنگ و تخت و تاج و افسر. (آنندراج ) (برهان ) (ناظم الاطباء) (انجمن آرا) :
هم از اختر شاه بهرام بود
که با فر و اورند و بانام بود.

فردوسی .


|| طالع و بخت . || زندگانی . || سیاهی در مقابل سفیدی . || هر رودخانه ٔ عظیم و بزرگ . (ناظم الاطباء) (برهان ) :
چو شاه فریدون کز اورندرود
گذشت و نیامد بکشتی فرود.

فردوسی .


|| دریا. (ناظم الاطباء) (برهان ).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۳ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۰ ثانیه
اورند. [ اَ رَ ] (اِخ ) نام یکی از پسران کی پشین پسر کیقباد که پدر لهراسب باشد. (ناظم الاطباء) (فرهنگ شاهنامه ) : که لهراسب بد پور اورندشاه ...
آورند. [ رَ ] (اِ) اورند. اروند. مکر و فریب و حیله . آرنگ . رجوع به اَورند و اروند شود.
آورند. [ رَ ] (اِخ ) دجله ٔ بغداد. || رود نیل . (برهان ).
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.