کبداء
نویسه گردانی:
KBDʼʼ
کبداء. [ ک َ ] (ع اِ) میانه ٔ آسمان . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). کبد. کُبَیداء. (منتهی الارب ). || آسیای دستی . || (ص ) کمان که قبضه اش کف دست را پر کند. (از اقرب الموارد) (منتهی الارب ). || زن بزرگ . (مهذب الاسماء). || زن ستبرمیان گران رفتار. || ریگ توده ٔ بزرگ میانه . (از اقرب الموارد) (منتهی الارب ).
واژه های همانند
۱ مورد، زمان جستجو: ۰.۰۶ ثانیه
کبدا. [ ک َ ] (اِ) کبد. لحیم زرگری و مسگری باشد که به آن چیزها را وصل و پیوند کنند. (برهان ). لحیم که مسینه و رویینه را بدان پیوند دهند. (...