اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

ذمه

نویسه گردانی: ḎMH
ذمه . [ ذَ م َه ْ ] (ع مص ) دمه . ذَمِه َ الحَرﱡ؛ سخت شد گرما. || ذَمِه الرّجل بالحرّ؛ سخت شد گرما بر مرد.
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۲۳ مورد، زمان جستجو: ۰.۲۲ ثانیه
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید اینجا کلیک کنید.
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید اینجا کلیک کنید.
اهل ذمه . [ اَ ل ِ ذِم ْ م َ / م ِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) کافران مطیع پادشاه اسلام ، و گاهی عبارت از رعیت باشد. (غیاث اللغات ) (آنندراج )....
مدیون کسی بودن بر کسی دین داشتن
تمسک ذمه . [ ت َ م َس ْ س ُ ک ِ ذِم ْ م َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) سند ذمه . (ناظم الاطباء).
عدم ایفای عهد - نپرداختن دین و تعهد
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید اینجا کلیک کنید.
اهل عهد و ذمه . [ اَ ل ِ ع َ دُ ذِ م م َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) باج گزار. خراج گزار. (آنندراج ). که جزیه دهد و در پناه اسلام باشد. رجوع به...
این واژه عربی است و پارسی جایگزین، این است: اکارا ōkârâ (سنسکریت: ōkâra) **** فانکو آدینات 09163657861
ذمة. [ ذِم ْ م َ ] (ع اِ) کفالت . ذِمامَت . دَمامَت . || عهد. پیمان . (ادیب نطنزی ). اِل . امان : به امان پناهید و زنهار طلبید و در ذمت عنایت ...
« قبلی صفحه ۱ از ۳ ۲ ۳ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.